فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

بهترین هدیه زندگی

پ و ش ک

سلام عروسکم دیشب ساعت 1 بامداد در حالی که خواب بودی ناگهان تکونی خوردی و نا آرومی و بهت گفتم جیشداری بیابریم، آب میخوای؟ فقط نا ارومی میکردی ناگهان دیدیم جیش کردی تو شلوارت بغلت کردم بردمت دسشویی بشورمت میگفتی: مامان جون بیاد و... شستمت میگی: همون شلوار خیس شده رو میخوام ای خدا از دست بهانه ها و گاها همکاری نکردانات بینهایت شدید گریه کردی وبه هیچ طریقی هم ارونم نمیشدی. تا اخرش رفتی پیش مامان جون آروم شدی و درنهایت اومدی کنارم خوابیدی. اخ که چقد عصبی میشه ادم و باید خشمشو بخوره صبح بیدار شدی مامان جون اینا نبودن. ناهار دلمه برگ انگور درست کردم عالی شد موادشو در میاوردی و برگ خالی میخوردی چون ترش بود خوشت میومد . ماما...
12 ارديبهشت 1393

weekend

پنج شنبه سلام عسیسم تقریبا ساعت 10 پاشدی و آبریزش و عطسه اوج گرفته بود و موقع ناهار سر سفره نیمدی و بهانه های پی در پی که ظاهرا علتش بیماریت بود و بابایی بردت تو تراس در کنار دو کتی بازیگوش بهت داد  و بعدشم بابایی خواست بخوابه که همچنان مقاومت برای نخوابیدن داشتی و بنده خدا منصرف ازخواب شد از بس ناخن میخوری این روزها و انگشت و هر چیزی که ببینی مث مدتها قبل دوباره شدت گرفته شاید به علت جدایی از پوشکه !!!!!!!!!!!!!!!!چون مدتها بود که ترک کرده بودی دوباره باید روشهای قبل بکار بگیرم که انشالله زود ترک بشه بعد از ظهر با بابایی رفتین پارک و برگشتن خوابت برده بود . زود بیدار شدی ولی کسل بود و شام نخورده کنار بابا خو...
12 ارديبهشت 1393