فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

بهترین هدیه زندگی

آخرین پنج شنبه پاییزی

عزیزم امروز رفتیم پاساز آزادی واسه بابایی کاموا بگیرم شال ببافم در حالی که همه مشغول دیدن کامواها بودن بابایی صدام زد، گفت: ببین وروجک داره چی میبینه دیدم شما هم وقتو غنیمت شمردی و به عروسک هایی که از طبقه بالا آویزان بودن نگاه می کنی  الهی فداش بشم من  بعدش تو ماشین مثل روزهای اول تولدت دست کوچولوتو زیر چونت گذاشتی و ناز لالا کردی کوچولوی نازم عمه مینا همش میگه چاله های پشت دستای فاطمه رو ببوس. بار اول کلی گشتم تا پیداشون کردم عکسشو واست میذارم که خودتم چاله هاتو ببینی چقد نازه   خدا جونم به خاطر تمام لحظات قشنگم با فاطمه ازت ممنون و سپاسگزارم ...
24 آذر 1390

دختری با گیسوی جذاب

با نام خداوندی که هر چه دارم از اوست سلام به همه دوستان ٢٣/٩/١٣٩٠  دخترم دیشب موهاتو چرب کردم که فردا که حمام میکنی شوره از سرت بهترجدا شده وقتی  موهاتو حالت دادم  این عکسارو ازت گرفتم (بقیه در ادامه مطلب)  خوشگلم، هر کی میبینتت عاشق موهات میشه، همه میگن وای چه موهای قشنگی، چقد مشکیه، چقد پر پشته و خلاصه همین که حافظ سرود دوش در حلقه ما قصّه گيسوي تو بود         تا دل شب سخن از سلسله موي تو بود آخه میدونی بعضی از نی نی ها کم مو به دنیا میان ولی شما با موهای تیره و پر متولد شدی عزیزم    امروز مامان ...
23 آذر 1390

عکسهای خانم کوچولو

سلام غنچه زیبایم دختر نازم این عکسو قبل از رفتن به مجتمع تجاری آفتاب از شما انداختم امیدوارم مورد پسندت قرار بگیره یه وقت سردت نشه عروسکم؟؟؟؟ دخترم این لباس که تنته، یکی دیگه از شاهکار های مامان هنرمندمه، امیدوارم بزرگ بشی و قدر مامان جونتو بدونی، خیلی وقت گذاشته و با حوصله به عشق نوه اش بافته اینم خاله مریم  واست گرفت ،ممنون خاله جونم   ...
17 آذر 1390

عکسهای وروجک

سلام بر حسین(ع) و یارانش چهارشنبه ١٦/٩/١٣٩٠ در ٨١ روزگی ناز ناز خانمی امروز برای اولین بار متوجه شدیم که داری سعی میکنی با دستات عروسکاتو بگیری کلی منو بابایی ذوق زده شدیم ولی هنوز نمیتونی کاملا نگه داری زود از دستت رها میشه باید کمکت کنیم جالبه بدونی که با مشت نگه میداری  امروز عمه مینا خونمون بودن و همگی جذب شیرینکاریهای شما شدیم آخه این روزها عسل شدی همه میخوان بخورنت دخترگلم ،این پاپوش گاوی نازو رونا جون بهت هدیه داده،دستش درد نکنه خیلی بهت میاد برای دیدن سایر عکسام لطفا رو ادامه مطلب کلیک کنید فدات بشم که با این شکلک های بامزت منو ذوق زده میکنی     بی دندون خوشگلم فدای خندهات ...
16 آذر 1390

عکسهای روز عاشورای فاطمه

  تا ابد معتکف کوی حسینم ... بسته دل بر خم ابروی حسینم... عاشق طلعت دل جوی حسینم ... شکر الله که ثناگوی حسینم...   سلام دوستان خوبم این عکسای منه روز عاشورای 1390 خونه مامان بزرگ فریده   اگه دوست دارید بقیشم ببینید تو ادامه مطلب منتظرتونم...    رونا جون و فاطمه گلی         مواظب باش دخترم گوش دختر عمه داره کنده میشه  مرسی رونا خانوم.بذار منم بوسیدن یاد بگیرم،اونوقت میبوسمت ...
15 آذر 1390

عزاداری با فاطمه

کــربلا کــربلا  کــربلا   اللهم ارزقنا ا مسال هم توفیق عزاداری نصیبم شد اما بیشتر میتونستم رباب درک کنم و به یاد شیرخواره امام حسین (ع) باشم چون خودم مادر شدم. دخترم این روزها به یاد علی اصغر گلوتو میبوسم و برات لالایی میخونم اولین جمعه محرم مصادف با یازدهم آذر به حرم مطهر شاه چراغ (ع) جهت شرکت در همایش شیرخوارگان حسینی رفتیم و در اونجا همه ازت عکس میگرفتن ناگفته نمونه که فاطمه کوچولوی ما در مراسم  همدرد علی اصغر (ع) شده بود و اصلا تا پایان همایش شیر نخورد الهی فدای دخترم بشم که در سه ماهگی در عزاداری امام حسین شرکت کرد   عزیزم اولین غذایی که با ...
11 آذر 1390

فاطمه 73 روزه

باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است سلام عزیزم به مناسبت شروع ماه محرم background وبتو مشکی با خط های خاکستری گذاشتم دو شبه که بابا امین دستگاه بخور اتاقتو راه اندازی کرده که اتاقت مطبوع بشه و راحت تر لالا کنی جالبه برات بگم اینقد برام عزیزی و ذهنمو به خودت مشغول کردی که تو خواب و رویا هم با هامی، با اینکه در کنارم خوابیدی و تا نیمه های شب بیداری ولی اکثر شبها خوابتو میبینم دختر نازم این روزها وقتی خوابت میاد گریه خاصی داری که من متوجه می شم که وقت خوابته وقتی با دست ناز و کوچولوت چشتو میمالی خیلی خوردنی میشی حیف که زمانش کوتاست و تا حالا نتونستم عکسی ازش داشته باشم ...
8 آذر 1390

شبه 5 آذر

به نام خداوند مهربان سلام به دختر زیبایم صبح با خاله عاطفه رفتیم واست لباس سبز گرفتم آخه امشب اول محرم سال 1433 است و ما مطابق هر سال برا امام عزیزمان عزاداری می کنیم عصر بابایی و عمو امید رفتن نمایشگاه کتاب،ببین بابایی از حالا به فکر ته و برات کتاب میگیره  آخه شک نداره که دخترش به مامان، باباش میره و به مطالعه علاقه مند میشه اینها رو هم واسه مامانی گرفته، که بازم به شما مربوط میشه ...
5 آذر 1390