فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

بهترین هدیه زندگی

صبوری به هنگام خونگیری

امروز صبح به همراه بابایی راهی آزمایشگاه پاستور شدیم تا وارد اتاق خون گیری شدیم به قول خودت "عمو" بهت شکلات داد. روی تخت خوابوندمت، بابایی محکم دوتا پاهاتو گرفت. خانومه هم دو تا دستاتو محکم نگه داشت، عمو هم ظالمانه از دست چپت سرنگ بزرگی رو به سرعت پر از خون کرد. منم بالا سرت مشغول سر گرم کردنت بودم و باهات حرف میزدم. چند بار اومدی بزنی زیر گریه سرگرمت کردم به حرف، از گریه منصرف میشدی، تعجب کرده بودی تا اومدی بفهمی... تمام شد. خیلی خوشمون اومد رو همه نی نی ها رو کم کردی، همه تلاشتو کردی که گریه نکنی و موفق شدی،آفرین دختر بردبارم بهت می بالم  بغلت کردم و ١٠ دقیقه پنبه الکلی رو محکم رو دستت فشار دادم . بابایی ...
28 مرداد 1391

زَیا می گم

سلام بر طوطی سخنگوی نازه خودم خانوم گل، یاد گرفتی میگی zaya  زَیا.اینقد قشنگ میگی که دلم میخواد بخورمت این روزا دختر خالم زهرا خانم، خونه مامان جون بود. از ما شنیدی که میگیم زهرا، یاد گرفتی و بی وقفه تکرار میکردی الهی مامان فدات بشه ...
25 مرداد 1391

علت بی خوابی اخیرت چی میتونه باشه؟

سلام دختر قشنگم امروز بعد از ظهر رفتیم مطب آقای دکتر موحدی، به منظور مشکلی که اخیرا باهاش درگیر هستیم و اونم اینه که شبها هر نیم یا یک ساعتی یکبار از خواب بیدار میشی همراه با نق و گریه، باید هر جا هستم زود خودمو بهت برسونم شیر بخوری، بخوابی. اگه دستم بند باشه اصلا پیش بابایی هم آروم نمیشی. شیر میخوری، میخوابی... دوباره بیدار میشی هر چی فکر میکنم نمیدونم علتش چیه؟ دکتر گفت باید چکاب کامل براش بنویسم مطمئن بشیم کم خون نیست. من و بابایی خیلی ناراحت شدیم که مجبوریم ببریمت آزمایشگاه و ... خودم خیلی نگران بودم ولی با این حال به بابایی آرامش میدادم که سخت نیست و... دوستان گلم اگه در این زمیته تجربه ای دارید خوشحا...
24 مرداد 1391

شبهای قدر اولین ماه رمضان نی نی

یا علی(ع) عزیزم شب نوزدهم رمضان، شب دلگیر و محزون ضربت خوردن،همسر فاطمه زهرا(س) در کنار تلویزیون خونه خاله به احیا پرداختیم، تاکید میکنم پرداخت یم چون شما نیز تا نیمه های شب به همراه ما بیدار بودی کاملا سرحال، ذره ای خواب به چشمات نیومد، دریغ از یه خمیازه کوچولو. تا ساعت 4 بامداد بیدار موندی. نمیدونم شاید اولین سالت بود میخواستی عزاداری کنی با تعجب به ما نگاه میکردی که کتاب دس گرفتیم. برات جالب بود این عکس مربوط به بیست رمضان ساعت 15 دقیقه بامداد در حالی که بالاخره موفق شدی اجازه مامانو کسب کنی و به کنکاش درون کشو پاتختیمون  بپردازی. همه پاکت های تاشده رو دونه دونه از کشو بیرون میریختی. خیلی خوشحال بودی ...
22 مرداد 1391

تغذیه و...

اگر حس روییدن در تو باشد، حتی در کویر هم رشد خواهی کرد. "دکتر شریعتی" سلام  سلام صدتا سلام عزیزم امروز بردمت بهداشت به حمدلله، مسول بهداشت این بار گفت رشدش خوب بوده. و تاکید کرد تا یکی دو ماه آینده همچنان نباید از غذای سفره مصرف کنه برخلاف میلم هنوز از خوردن خیلی از غذاها و میوه ها(گوجه فرنگی، گیلاس، زردآلو، طالبی، بستنی، ...) منعت میکنم . ان شالله که به خوبی این دوره کوتاه باقی مانده سپری شه و بتونی از همه خوراکیهای بخوری ...
16 مرداد 1391

ده ماه و نوزده روزگی...

سلام ملوسکم *خانوم گل امروز بهت فوت کردن یاد دادم. تا بهت میگم فوت کن . این کارو انجام میدی *نازگل خانومم دیگه به جای ao که قبلا به الو میگفتی، امروز متوجه شدم که میگی ایو(ا با فتحه) *یکی یه دونم امروز غذا بهت میدادم و رو زبونت میزاریش و میفرسیش بیرون بعد با دستت برش میداری اینم یه نوع  نه گفتن به غذاس؟!   ...
14 مرداد 1391

وسایل خونه رو دارم میشناسم...

به نام زیباترین فاطمه، دختر خوش نامم، سلام، امیدوارم اکنون که این پست میخونی سرحال و با نشاط باشی منو ببخش که برخی از پست ها رو به موقع نمیزارم، همه وقتم صرف خودت میشه، سعی میکنم عناوین کارهای روزانتو تو گوشیم یادداشت کنم و سر یه فرصت مناسب تو وبلاگت انتقال بدم . آپ روزانه وبلاگت برام امکان پذیر نیست گل سرخم، داری تلاش میکنی که دستتو از تکیه گاه برداری و خودت بایستی، چند ثانیه می ایستی و بعدش تالاپ میخوری زمین،...ت محکم میخوره زمین. ترسم از اینه که یه ذره چربیشم آب شه  وسایل خونه که میشناسی و تا اسمشونو میبرم بهشون اشاره میکنی عبارت اند از: کولر_ ساعت_ عکس مامان، بابا، نی نی_ گل_نی نی(منظور عکس خود...
13 مرداد 1391