فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

بهترین هدیه زندگی

4 سه شنبه

به نام خدایی که دوسمون داره و دوسش داریم سلام خاله ریزه دیشب تاصبح همش به تولدت فکر میکردم خیلی خوشحالم که یکساله شدی امروز به آماده کردن HAPPY BIRTHDAY پرداختم. عصرتا سبد میوه رو زمین گذاشتم دستتو به سمت گریپ فروت بردی وگفتی HOYOO (هیو). الهی فدات شم که تو فصلی که گذشت هلو ازهمه میوه ها بهتر خوردی تا اینکه اسمشم یاد گرفتی ساعت 16:30 خاله عاطف لباس پرنسسیتو به پرو رسونده بود خیلی خوشمل و ناز شده بود دستش درد نکنه. مامان جون اومد دنبالت.برات چادر دوخته بود آورد سرت کرد خیلی بامزه شدی. آخه جدیدا روسری رو تا میبینی میزاری رو سرت عکس با چادر  الهی که سایش همیشه رو سرمون باشه واقعا بعضی وقتا کم ...
3 آبان 1391

روز تولد سیزده ماهگیت...

این روزها خوش به حال منه چون تکه کلامت شده "ماما"، دایم میگی "ماما" منم میگم جانه ماما و قربون صدقت میرم. _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ تا بهت میگم مسواک بزن انگشت اشارتو میبری تو دهانت و ادای مسواک زدنو در میاری _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ تا میبینی دارم به دستم کرم میزنم تو هم تقلید میکنی و دستاتو بهم میمالی _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ قبلا بارها صدای اردکو برات گفته بودم ولی تکرار نمیکردی تا اینکه امروز دیدم اردک انگشتیتو برداشتی و داری میگی:"کواک کواک" _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ امروز بابایی عکسهایی که به لابراتور عکسباران سفارش داده بودیمو گرفت خیلی با کیفیت و خوب شده بود. _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ...
27 مهر 1391

مروارید یازدهم و دوازدهم

سلام بر دختر سیزده ماهه ام عزیزم دیشب تا صبح چندین بار از خواب بیدار میشدی و گریه ... امروز ظهر خیلی ناآروم بودی، گریه و بی تابی می کردی . دستمو تو دهانت بردم و لثتو چک کردم. دیدم دندون های بالا سمت راست و چپتم دارن از لاکشون سر درمیارن. ای بابا، هول ورشون داشته همشون باهم میخوان دربیان. و اما یه خبر خوب، غروب با بابایی رفتیم آتلیه, عکس های قشنگتو گرفتیم. عکسات عالی شده بود. یکی بهتر از دیگری. شش تا شاسی کوچک برا هدیه سفارشداده بودیم. دوتا چاپی برا آلبومت. یک شاسی بزرگ با لباس قاجار  برا خونمون.لیوان و سی دی آماده نبود به محض گرفتن عکساشو تو وبلاگ میزارم. بعدش رفتیم عکسباران عکسهای شمالتو دادیم برا چاپ ...
26 مهر 1391

دخترک قرتی من

سلام عزیزم  امروز بعدازظهر به اتفاق دخترداییم( عروس خانوم) به دروازه قران رفتیم عکس دروازه قران  بعدش بابابستنی، بستنی قیفی تو هم کنارم نوش جان کردی. همین که ماشین روشن کردیم صدای  ترانه " آمنه آمنه ..." بلند شد، به محض اینکه شنیدی شروع به تکون دادن خودت و دستات کردی. من و دخترداییم از خنده روده بر شدیم.خیلی خیلی بامزه ای. انگار قر تو کمرت مونده بود منتظر بودی... شب که برگشتیم، عروس خانوم میخواست لالا کنه،شماهم شیطنتت گرفته بود میرفتی و در اتاقو روشون باز میکردی. الهی موش بخورتت بلا خانوووووووووووم ٩مهر١٣٩١ ...
25 مهر 1391

فاطمه خواهر ستودنی من

خواهر عزیز و مهربانم، قصد دارم این پست را به تقدیر و تشکر از زحمات شما در این سیزده ماه اختصاص دهیم. هر چند کاری بسیار کوچک است در مقایسه به لطفی که از تولد فاطمه تا کنون به ما داشته ای. ازت ممنونم به خاطر روزهایی که به خانه مان می آیی و بسیار مهربانانه و دلسوزانه خواهرزاده ات را در آغوش میگیری و مورد محبت خود قرار میدهی و با بوسه های گرمت دلت را بهش نزدیک تر میکنی. عاشق لحظاتی هستم که با هم بازی میکنید و فاطمه با صدای بلند برایت میخندد. ازت سپاسگزارم از این جهت که شبهایی که همسرم در ماموریت بود و تا پاسی از شب کنار من و فاطم بیدار می ماندی و فاطم را آروم میکردی و هزاران لطف و مهربانی دیگر که قادر به نوشتنش نیستم...  دوستتدارم عاشق...
24 مهر 1391

ایستادن و نی نای نای کردن

سلام بر ماه زیبایم دیشب درحالی که خواستی لالا کنی، خواب و بیدار بودی، میگفتی"آتا آتا"، آخه خاله عاطف خونمون بود و موقع خداحافظی خواستی گریه کنی، حواستو پرت کردم که یادت بره ... صبح باهم به مرکزبهداشت امام حسن (ع) رفتیم. چکاب شدی. متاسفانه فقط 100 گرم اضاف کرده بودی. پس از آن در کلاس تغذیه شرکت کردم هرچند آروم نبودی و کلاسو رو سرت گذاشتی ولی بر طبق گفته های مسئول بهداشت تصمیم گرفتم شیرتو کمتر کنم تا گرسنه شی... همچنین باید در ابتدا میوه و بستنی رو حذف کنم فقط آب میوه طبیعی تا اینکه به غذا رو بیاری و حداقل دو وعده غذا بخوری که ان شالله وزن بگیری البته ناگفته نماند که درد دندون بیشتر اشتهاتو کور کرده ساعت18:30رفتیم مطب دکترت. ق...
23 مهر 1391

تلاش مروارید دهمین برای درآمدن

عزیزم دردت به جونم اومدم مژده بدم که یکی دیگه(دندون پایین سمت چپ، دهمین مروارید) از دندوناتم داره زیر لثه با درداش بهت میگه که تا چند روز دیگه مهمون دهان کوچولوت میشه و بهت کمک میکنه که بهتر غذاهارو بجوی. عزیزم از سفر تا حالا خیلی درد میکشی. الهی بمیرم کاری از دستم بر نمیاد... میدونم مث سری قبل یکی پس از دیگری جونه میزنن... از این بابت که ان شالله روزهای آتی قادربه جویدن همه غذاها میشی خیلی خیلی مسرورم. عمر دردت کوتاه... نازنینم میدونی که با اضاف شدن مرواریدات روز به روز باارزش ترمیشی ناهار من و وروجک خدارو شکر علاقه به ماهی داری و یه کوچولو میل میکنی   شنبه ٢٢ مهر ...
22 مهر 1391