فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

بهترین هدیه زندگی

جمعه و شرکت در جشن دهه فجر

دهه فجر و سالروز پیروزی بزرگ انقلاب اسلامی مبارک باد  امیداورم گرامی داشت پیروزی انقلاب انگیزه ای برای انقلاب درونی ما باشد و همچنان که بر نظام پوسیده شاهنشاهی پیروز شدیم و آن دیوان و دوزخی دلان را از کشور خارج ساختیم، بر نفس اماره خویش نیز پیروز شویم و شیطان و اغواهای شیطانی را برای همیشه پاکسازی کنیم، چرا که در آن صورت به پیروزی حقیقی رسیده ایم و انقلاب اسلامی از هر گزندی ایمن کرده ایم.   امروز چهاردهم بهمن سال ١٣٩٠ ما  باری دیگر در جشن انقلابمون شرکت کردیم اما این بار با حضور دخترک زیبایمان دخترم این اولین جشنی بود که در اداره بابایی شرکت کردی. من و بابایی منتظر عکس العملت در شلو...
14 بهمن 1390

عزاداری با فاطمه

کــربلا کــربلا  کــربلا   اللهم ارزقنا ا مسال هم توفیق عزاداری نصیبم شد اما بیشتر میتونستم رباب درک کنم و به یاد شیرخواره امام حسین (ع) باشم چون خودم مادر شدم. دخترم این روزها به یاد علی اصغر گلوتو میبوسم و برات لالایی میخونم اولین جمعه محرم مصادف با یازدهم آذر به حرم مطهر شاه چراغ (ع) جهت شرکت در همایش شیرخوارگان حسینی رفتیم و در اونجا همه ازت عکس میگرفتن ناگفته نمونه که فاطمه کوچولوی ما در مراسم  همدرد علی اصغر (ع) شده بود و اصلا تا پایان همایش شیر نخورد الهی فدای دخترم بشم که در سه ماهگی در عزاداری امام حسین شرکت کرد   عزیزم اولین غذایی که با ...
11 آذر 1390

اولین خرید با ناناز خانمی

سلام لیدی فاطمه  امروز برای اولین بار شما  رو بردیم خرید میخواستیم واست پمپرز و کلاه زمستونه بگیریم ولی این لباسهای خوشگلم دیدم حیفم اومد نگیرم برو پایین عکسهاشو می بینی   ...
19 آبان 1390

پارک رفتن فسقل خانم

سلام عشقم دختر گلم، امروز ما تصمیم گرفتیم برای اولین بار دخترمونو ببریم پارک تا از هوای خوب پاییزی استفاده کنه من پلو میگو درست کردم و سر ظهر که هوا گرم بود رفتیم باغ جنت شما هم  تو کریرت حسابی خوابیدی  اینم یک عکس از خواب نازت ...
29 مهر 1390

زیارت فاطمه خانم

سلام دختر عزیزتر از جانم امروز پنج شنبه ٢١ مهر اولین بار به  زیارت احمد ابن موسی کاظم(ع) و حضرت سید علا الدین حسین (ع) رفتی و برای مامانی،بابایی ،مامان بزرگها، باباجون ،خاله ها ،دایی ،عمو ،عمه و خلاصه همه فامیل و دوستان دعا کردی .ناگفته نماند از ساعت 14 که راه افتادیم تا 15:30 که رسیدیم خانه شما خواب ناز بودید   برای دیدن عکسای فاطمه جون به ادامه مطلب رجوع کنید           زیارت قبول کوچولوی مامان   ...
21 مهر 1390

روز کودک مبارک

  جهان، بی خنده های تو معنا نخواهد داشت. اگر تو نباشی، هیچ بهاری ـ حتی اگر لبریز شکوفه باشد ـ دیدن ندارد. اگر تو نبودی، باران ها همه دلگیر می شدند و هیچ مادری عاشقانه زیر باران ها، بی چتر لبخند نمی زد. اگر تو نبودی، آسمان با همه حجم آبی اش، در چشم های همیشه خیس هر پدری، دلگیرتر از چهار دیواری کوچکی می شد که به زندانی کوچک بیش نمی ماند. اگر تو نبودی، شمعدانی های لب پنجره، این گونه زیبا گل نمی کردند و عطر سیب، دیگر معنایی نداشت. اگر کودک نبود، نه پدر معنا داشت، نه هیچ مادری بهشتی می شد. اگر کودکان نبودند، شکوفه های زندگی به بهار نمی رسیدند و خانواده، بی مفهوم ترین واژه ای می شد که...
16 مهر 1390

اولین مهمانی فاطمه جونم

ناناز خانم امروز  ١١ مهر،صبح که بابایی می خواست بره سر کار ما رو گذاشت خانه مامان جون ،به من که خیلی خوش گذشت چون حسابی خوابیدم و مامان جون همه کاراتو انجام می داد .خاله ها هم از اینکه یک روز کامل کنارشون بودی خیلی خوشحال بودن. شب ساعت ١٠:٣٠ بابایی بعد از ورزش اومد دنبالمون.فدات شم شما هم دختر خوبی بودی چون این ایام   روزا بیشتر میخوابی  و شبها بیداری ...
11 مهر 1390

بهداشتی فسقلی

دخملکم امروز ساعت ٩:٣٠ با بابایی رفتیم بهداری شرکت واسه تشکیل پرونده بهداشتی شما عزیزم،خدا رو  شکر قد و وزنت خوب بود بعدشم رفتیم دکتر ،متخصص اطفال گفت زردیت تقریبا ١٠ باید باشه برای اطمینان میتونید برید دنا تا خونشو بگیرن اگه ١٢ به بالابود بیاریدش مطب. من به بابایی گفتم اصلا دلم نمیاد که  از کف پای دخترم خون بگیرن و زردیشم از روزای قبل خیلی بهترشده بی خیال آزمایش   ...
10 مهر 1390