فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

بهترین هدیه زندگی

خوشتیب خانوم

سلام عزیزم امروز خونه مامان جون بودیم و آروم بودی فقط موقع صرف ناهار چون گرسنت بود کم طاقت شدی و بعدش لالا کردی. عصر به دیدن عمه مینا رفتیم خیلی باهم مچ نشدین ولی با اومدن عمو امید بهتر بودی و حرفای ناز ناز زدی.     خاله مریم این روزا با شنیدن کلمات بامزه ازت خیلی قربون صدقت میره. کلا ای روزا خیلی شیرین تر و دلچسب تر از قبل شدی و حرفای شیرینت دل میبری   ...
17 خرداد 1392

گریه شدید

به سمت شیراز حرکت کردیم، دایی و آباجی با ما اومدن چون مراسم عقد خاله فاطی در پیش بود. شب ساعت 1:40 بینهایت گریه کردی. خیلی شدید هر چی تو پتو تابت دادیم فایده نداشت. با خالجان بردیمت بیرون تو ماشینی دور زدیم تا خوابت برد وای که چقد بد بود و گریت وحشتناک بود، از شدت خستگی و خواب گریه میکردی تا سوار ماشین شدیم زودی خوابت برد بازم خدارو شکر که خدا این راهو پیش پامون گذاشت ...
15 خرداد 1392

13 ام خراد

سلام بهترین هدیه زندگی ام  صبح به دیدن آباجی رفتیم البته شما با باباامین رفتی مغازه دایی رحمت. ولی اونجا اصلا خوشت نیمده بود و گریه وبی قراری... اومدی دنبالم هر چند خونه آباجی هم خوشت نیمد و... آش رشته نخوردی و رفتیم خونه دایی قلیه میگو خوردی. عصر رفتیم گناوه،رو مود نبودی در آخر هم  گشنت شد و گریه کردی و از غذایی که با خودم برده بودم نخوردی. رفتیم خونه دایی بهت فلافل دادم خوردی، خوشت اومد سیر شدی و سرحال   ...
13 خرداد 1392

جمعه خوش و در پی اون شنبه

امروز رفتیم باغ باباجون، از کنار گاوداری که رد شدیم گفتی:"بو میاد" عزیزم خیلی حساسی و زودم بین میکنی. شب هم رفتیم شهر بازی گاندو بهت خوش گذشت و خدارو هزار بار شکر روز خوبی داشتیم  دهم خرداد :::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::: 11 ام سعی میکنم دایم خاطرات گذشته رو باهات روزانه ریویو کنم امروز بهت میگفتم:"دیروز کی پرید تو استخر؟ گفتی:"باباامین، ممد دایی" گفتم: عمو علی رفت؟ گفتی:"نه" ...
11 خرداد 1392

8خرداد

سلام خانومی که این روزا خیلی گیه میکنی صبح بینهایت گریه شدید کردی. ظهر بدون گریه از خواب پاشدی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! و منم کنارت خواب بودم و گفتی:"پاشیم" و خداروشکر خوابه برات خوب بود و بعدش سر حال شدی ::::::::::::::::::::::::::::::::::::                       :::::::::::::::::::::::::::::::: یه جمله شیرین که یادم میادو بگم دیروز به خاله پاتی گفتی:"غذا بخور بزرگ بشی" ...
8 خرداد 1392

2

سلام نازنینم عزیزم از کلمات بدون مفهوم و بر وزن هم خیلی خوشت میاد و تکرار میکنی مث: شوشولو پوشولو-ماری پاری و... این هفته بیشتر روزا پیش مامان جون میذاشتمت و با خاله فاطی میرفتم خرید. بعضی روزا آروم بودی و بعضی روزای دیگه کاملا برعکس. شبها هم از خستگی زیاد زود خوابت میبرد. امروز بابایی کولر سرویس کرد بعدش به نظافت کامل خونه و جمع آوری بخاری و... پرداختیم. خدا رو شکر شما هم همکاری کردی و نشسی با عروسکت بازی کردی تو چن هفته اخیر واقعا دلم برا بازیهات تنگ شده بود و همش نا آروم بودی و اصلا خودت حتی برا چن دقیقه هم تنها نمیموندی و... شبی بردیمت پارک معلم هوا خنک بود گفتی: قلعه بادی. بردمت بپربپر کردی و البته منم کنارت بودم . دخت...
3 خرداد 1392

سوم خرداد

سلام گلم امروز بابایی صبح رفت ماموریت. صبحانه اولین بار شیرکاکایو خوردی و خوشت اومد. چن روزه بینهایت برای دسشویی بردنت مشکل بهم زدم و نمیای و با گریه فراوون باید ببرمت و ...ناگفته نمونه که قبلا هم اینجوری شده بودی و راههای زیادی بکار بردم تا دوباره عادت کردی. بینهایت هم پنجیرم میگیری علتش هم فک کنم همون در اومدن دندونات باشه که اذیتت میکنن و بهت فشار میاره ...
3 خرداد 1392
1