فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

بهترین هدیه زندگی

دغدغه های این روزهامون

1393/4/11 11:27
نویسنده : مامان
1,265 بازدید
اشتراک گذاری

سلام  فاطمه بانو

مسیله بی میلی به غذا خوردنت و آرزوی شنیدن واژه مامان رسنمه غذا میخوام هنوز برام رویاس. موقع گرسنگیتو از ناآروم شدنت تشخیص میدم و معمولا راغب به خوردن غذای متنوعی که میپزم برات نیستی و با هنوز از ترفندستان کمک میگیریم. اینکه بگویی غذا میخوام یا دوباره میخوام هنوز بده و... هیچ کدام هنوزپیشنیومده.چرا موقع گرسنگی حمله ور میشی به سمت بستنی یا شکلات و اینجور چیزها را تقاضا داری که نمیشود.

2 مسیله نگه داشتن دسشویی برای ساعتها خودت نمیگویی تا دقیقه 90 و منم اگه متذکر بشوم و از راهکارستن بخوام ببرمت به سمت توالت که اصلا نمیای و منم اصلا اصرار ندارم بعد از دوماه و چن روز هنوز زیاد شلوارتو خیس میکنی و در پی اون هر آنچه زیر پایت است.و واقعا هم حق داری نتونی کنترل کنی چن ساعت دسشویی نرفتن مسلمه. کلا وحشت داری از رفتن .

در پی این مسیله ناخن خوردن شدیدتر از مرحله از شیر گرفتن به طوری که تو این چن ماه اصلا ناخن گیر احتیاج نداشتی و دایم در حال جویدنی که برای من و بابایی عذاب آوره.

3 نساختن با دوستت و همسنات حتی با رکسانا که ساعت ها با هم بازی میکردین و همچنین خانواده مامان جون خیلی تعجب آوره کارهای عجیب و غریب

4 موهاتو اصلا تو خونه نمیزاری ببندم با هیچ چیزی و همه موها نه فقط موهای جلوت از بغل ها هم تو چشماته و جلو دیدتو گرفته حتی. پیش از این هم این مسله را داشتیم و در آخر مجبور به کوتاه کردن میشدم این بارو نمیدونم هنوز تصمیم نگرفتم.

البته همگی طبیعی اه و مناسب سنت و خواهد گذشت

 

امید داریم که موارد عنوان شده نیز مانند مراحل قبلی رشدنت هر چه سریعتر با برخورد مناسب من و اطرافیان به بهترین شکل ممکن رفع شود.

دایم به خودم گوشزد میکنم همانطور که مسیله ز شیر گرفتنت که بسیار سخت و طاقت فرسا بود تمم شد مطمین باش با آرامش من و یاری خدا وند مهربان این مراحل نیز سپری میشود .

پسندها (3)

نظرات (5)

مامان فرنيا
15 مرداد 93 10:32
سلام ماماني ببخشيد واسه دستشويي رفتن گفتم شايد تجربه خواهر من بدردت بخوره پسر خواهر من هم از دستشويي رفتن ميترسيد دكتر بهشون پيشنهاد داد يكبار همراه خودشون ببرنش تا بچه بدونه اين يك كار طبيعي است و همه همين شكلي هستن بعد از ن مشكلش حل شد دختر خود من هم اولين بار كه رفت دستشويي با ترس گفت مامان داره اب ميريزه بهش گفتم اشكال نداره اين ج... است همه جيش ميكنن و يك عروسك بيبي بورن واسش گرفتم و نشانش دادم انوقت زود مشكل حل شد نميدونم شما اين راه ها را رفتيد يا نه اما انشالله زودتر اين مرحله هم به زودي بگذره سلام آره عزیزم بارها انجام دادم همیشه در واقع دیده. مشکلش دفع نبود و ترساز دفع نداشت بیشتر جنبه لجبازی با من بود با مامانم هم میرفت
fatima
22 مرداد 93 11:47
سلام عزیزم. وبلاگت خیلی قشنگه، من که خیلی خوشم اومد. دختر نازی داری خدا حفظش کنه... لطفا به وبلاگ من هم سر بزنید. خوشحال میشم اگه بیای منتظرتونم.......
مامان ضحــــا
6 شهریور 93 11:10
روزت مبارك عزيزم با آرزوي بهترين و برترينها براي شما فرشته ي نازنين
یاسی، گل بهاری
5 مهر 93 0:13
مامان لیلا
4 اردیبهشت 94 12:47
نمی دانم خوشبختی برای تو در چه معنا می شود فقط می دانم خوشبختی وسیعتر از آنست که در ذهنت بگنجد و زیباترین لحظه ایست که می توانی در زندگی درک کنی و من برای تو خوشبختی ات را آرزومندم . . . عسلم بهترینها رو برات آرزو میکنم