پنج شنبه 23 آذر
دیشب هم از اون شبهایی بود که تا صبح بارها با گریه بیدار میشدی و درست نخوابیدی عکس پسته و گردو پودر شده وقتی بهت میگیم بگو ممنون تکرار میکنی: منون(manoon ) شبها وقتی خواب پلکاتو میگیره میای و میگی مامانی می می ، اتاق، لالا شبی آماده شده بودیم که ببریمت شهربازی ستاره حتی پوتینتم پوشیده بودی که بابای سامان تماس گرفت و گفت میایم خونتون. ظاهرا که هنوز متوجه نیستی و راحت دوباره پوتین و... از تنت در آوردم. تمام مدت به سامان و مامان و باباش نیگاه میکردی و کلامی حرف نزدی. بعد از خونه جعبع خونه سازیتو تو دستت کردی و تو خونه راه رفتی عکس همچنین از کیف منم خوشت میاد بر میداری و دس میگیری و راه میری. الهی الهی خاله ریزه ...