فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

بهترین هدیه زندگی

پیازم دوس دارم،بله پیاز

تقریبا ساعت ٩ از خواب ناز پاشدی دیدی دارم پیاز پوس میگیرم. شروع کردی به خوردن پیاز، آخه عروسک من کی صبح زودشو با خوردن پیاز شروع میکنه. * * * * * * * * * * * * * * * * بهت میگم دستامونو میبریم میگی بالا "bella" ,وقتی ل میخوای بگی زبونتو از دهنت میاری بیرون. شاید باور نکنی بارها و بارها من میگفتم دستامونو.... جوابم میدادی :بالا * * * * * * * * * * * * * * * مفهوم کلمات"بده،بیار و..." کاملا متوجه میشی. مثلا میگم توپو بیار، هر جای خونه باشه میاری یا میگم بده به بابایی. توپو میاری و میدی به بابایی. * * * * * * * * * * * * * * * * شبی رفتیم مجتمع آفتاب برات پالتو، جوراب شلواری و کلاه زمستونه گرفتم. اصلا حاضر نب...
8 آبان 1391

باغ باباجون در فصل زرد

سلام روز قشنگ آدینتون بخیر دختر خوشگلم سلام دوستان خوبم سلام عرض شد یه عکس خوشمل با کت و دامنی که مامان جون واست با دقت و ظرافت بافته   .............................. امروز ساعت 11 تا12:30 نا آرومی به سراغت اومد و...بردمت تو محوطه، آقا متینم بودش سوار دوچرخش کردمت و دورت داد باهم بردیمت چرخ وفلک و... ......................................................... ناهار جیگر  بردیم چرامکان کباب کردیم. شما هم با پیاز میل کردی. تا آتیشو میبینی میگی آتیش". تو باغ همش میخواستی بگی پاییز فک کنم میگفتی پایی، یه چیز تو همین مایه ها .......................................
5 آبان 1391

شبی که بیداری را بر خواب ترجیح دادی

سلام بر بانوی خانه مان دیشب کلا گریه و نا آرومی بود البته مابینش کمی بازی هم کردی، نیمه های شب بود متوجه شدم میتونی ٣_٤ مکعب رو هم بچینی چون پیش از این فقط از ویران کردن برج هایی که ما میساختیم لذت میبردی. حالا دیگه خودتم به جمع آبادگران پیوستی و برج چند مکعبی میسازی و مکعب ها رو درون جاش میزاری .تا ساعت ٤ بامداد لالا کردی. شبی رفتیم مجتمع آفتاب، برات بلوز تک سفید گرفتم. از کید کارم خوشم میاد،ببین: ظهر ناهار باشگاه بودیم شماهم کنارمون ماهی خوردی. دوستت دارم عزیزم ...
4 آبان 1391

گیسوانم را به باد پاییزی سپردم

سلام  بر زیبای مامان کلوچه ای که بابایی برات آورده بود خیلی دوس داری. ولی امروز میلت نبود و فقط ژس خوردنو  واسه عکس گرفتی .........................................                        ............................................. عزیزم ساعت ١١:٣٠ بر این شدم که برای دومین بار موهاتو آرایشگاه کوتاه کنه. تا نشوندیمت روصندلی و پیشبندو بستیم گریت شروع شد. ولی سمیرا جون با حوصله کارشو انجام داد. به هزار زور حمامت دادم و موهارو ازگردنت زدودم. ولی خوشگل و ناز و ملوس شدی منتظر عکسای جدی...
3 آبان 1391

در سیزده ماه و پنج روزگی

سلام بر بانوی خانه ام، رفیق تنهای ام و همبازی روزهایم، بهترین دوستم، دختر شیرین و دوست داشتنی ام. با تمام وجود و از صمیم قلب دوستت دارم، تمام وقتم را صرف تربیت،  آموزش، تغذیه، بهداشت، نظافت، پاکیزگی، رشد و بالندگیت مینمایم. امیدوارم در این راه خداوند همراه همیشگیمان باشد ...................................................................... عزیزم دیشب تقریبا ساعت ٣ بامداد بود که دیدم بیدار شدی و تمایلی به ادامه خواب نداری. تصمیم گرفتم، بریم تو اتاقت باهم بازی کنیم تا دوباره خواب سراغ چشمای قشنگت بیاد. بعد از اون باباایی بهت کلوچه دارچینی خوشمزه که از تهران آورده بود بهت داد. خیلی خیلی باح...
2 آبان 1391

شروع دومین ماه پاییزی

اولین ماه پاییز یکسالگیت نیز ورق خورد. روزهای شیرین و کمی سختش به پایان رسید و خاطراتش کنج دلم به جا موند. سخت از این جهت که دندونهایت بی تابت کرده ...  امروز یاید تقویم های خونمونو ورق بزنم. تصمیمات جدید برای پر کردن ماه دوم پاییزی بگیریم... ^^ دیشب بابایی از ماموریت تهران واست مسواک رویال آورده بود ^^ نازنینم امروز صبح از شدت دردی که داشتی برات شربت استامینوفن تهیه کردم و یه قاشق مرباخوری بهت دادم تا آروم شی ^^ عزیزم خیلی وقته نون (برکت سفره) کاملا میشناسی و میتونی تلفظش کنی. هرجا ببینی با زبون شیرینت میگی:"نون". همین جا بهت بگم که  نون و برنج و مشتقاتشون از نعمت های خاص خداونده و در نزد ما ...
1 آبان 1391

سی ام مهر در محوطه...

سلام بر بانوی خانه ام که در این روزها درد زیادی رو متحمل میشه برای به دست آوردن مابقی مرواریداش بعدازظهر ازخواب ناز پاشدی، نق نق شروع شد، درد دندان امانت نداد، لباس بر تن خودم و خودت کردم و راهی محوطه شدیم، با هم تاب بازی کردیم، نظاره گر ورود و خروج اهالی مجتمع شدیم، کاش خونمونو با اتاق نگهبان معاوضه میکردیم،... هوا خنک بود. زمانی که درد داری بهترین راهش اینه که تو خونه نمونیم و بریم بیرون. عسیسم مخلوط آب پرتقالو لیمو شیرینو چند شبه برات شروع کردم. توی لیوان دودسته و نیدارخودت. چند روزی میشه که مکیدنو کاملا یاد گرفتی و خیلیم با نی نوشیدن علاقه داری یکشنبه 30 مهر ...
30 مهر 1391

اولین شب خیس پاییزی

امشب اسپندو به نیت دختر کوچولوم و تمامی اهالی واستاپ دود کردم که چشم بد ازمون دور بمونه امشب خدای کریم، اولین بارون پاییزیو بهمون هدیه داد. من عاشق بوی بارونم، بوی بارون روی خاک... دختر قرتی من، وقتی صدای رعد و برق میشنیدی، دستاتو تکون میدادی و میرقصیدی گمان میکردی موسیقی زنده داره از آسمان نواخته میشه !!!!!! ________________________________ نازنیم تا وارد آشپزخانه میشی سعی میکنی دمپایمون بپوشی و با زبون شیرینت میگی:" دمپایdompay " ________________________________ قبلا فقط میتونستی حلقه های هوشتو از جاشون بیرون بیاریو یه سمتت بزاریشون ولی اخیرا دیدم که دونه دونه بر میداری و روی هم میچینی صد البته که به ت...
29 مهر 1391