باغ جنت
امروز ساعت 6:30 پاشدم برات سوپ جیگر آماده کردم و رفتیم باغ جنت همینکه خواستیم ناهار بکشیم شروع به ناآرومی کردی. منم قید خوردنو زدم و بردمت سرسره بازی. حسابی خسته شدی بعدشم گریه و ... تا اینکه خوابت برد از ترس اینکه بیدار شی مجبور شدم بیارمت خونه و فرارو بر قرار ترجیح دادم. خلاصه اینم از پارک رفتن این هفتمون، برعکس اینهفته خیلی شلوغ بودیم 4_5 خانواده، ولی نشد بمونم. ان شالله که دندونات به راحتی در بیان و درد نکشی و ناآرومی نداشته باشی آدینه ٢٨مهر سال١٣٩١ ...