فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

بهترین هدیه زندگی

دغدغه های این روزهامون

سلام  فاطمه بانو مسیله بی میلی به غذا خوردنت و آرزوی شنیدن واژه مامان رسنمه غذا میخوام هنوز برام رویاس. موقع گرسنگیتو از ناآروم شدنت تشخیص میدم و معمولا راغب به خوردن غذای متنوعی که میپزم برات نیستی و با هنوز از ترفندستان کمک میگیریم. اینکه بگویی غذا میخوام یا دوباره میخوام هنوز بده و... هیچ کدام هنوزپیشنیومده.چرا موقع گرسنگی حمله ور میشی به سمت بستنی یا شکلات و اینجور چیزها را تقاضا داری که نمیشود. 2 مسیله نگه داشتن دسشویی برای ساعتها خودت نمیگویی تا دقیقه 90 و منم اگه متذکر بشوم و از راهکارستن بخوام ببرمت به سمت توالت که اصلا نمیای و منم اصلا اصرار ندارم بعد از دوماه و چن روز هنوز زیاد شلوارتو خیس میکنی و در پی اون هر...
11 تير 1393

هفته مربوط به کارهای آتلیه خانوم خانوما

سلام گرم و صمیمانه به یدونه دخترم و خوانندگن خاموش 'گزارش هفته پرکار ما این هفته تصمیم خودم را برای آماده کردن کارهای آتلیه ات گرفتم و شنبه بعدازظهر بهاتفاق بابایی رفتیم واست دو دست لیاس  و کفش خریدم البته ظهر با هم دسبکار شدیم و خمیر بازی کردیم به این صورت که آرد گندم ، آب، چن رنگ خوراکی و نمک آوردم و نانوا بازی کردیم و اولش من خمیر همه رنگ دادم دستت و بازی کردی بعدش دیدم راغبی خودت از ابتدا خمیر درست کنی.آرد ریختی و آب ریختی و به نمک خیلی علاقه داشتی گفتم مشتریا نونمونو نمیخرنا خیلی شور شده همین اسباب خنده شده و با دستت ورز میدادی و یواشکی رنگ میریختی در میزان زیاد و تنور گذاشتم ولی اصلا تو تنور نذاش...
18 ارديبهشت 1393

مامان جیش دارم

سلام  گل بنفشه زیبای بهاری ام امممممممممم چقد خوشرنگی صبح 8:30 از خواب بیدار شدی  بابایی هنوز نرفته بود اداره و گفتم بریم دسشویی قبول نکردی اندکی نگذشته بود که خودت گفتی بریم. الهی قربونت برم من که واقعا آرامش من خیلی خوبه و برخلاف پیشنهاد دیگران که دایم به من توصیه میکنن دعوا کن داد بزن و بچه باید حساب ببره و... البته به ندرت از این روشها به گونه ای استفاده میکنم ولیاصلا مثمر ثمر نیست و راضی نیستم و همین که نظرنو با آرامش کامل بهت میگم خودت مکثی میکنی و میبینی باید دسشویی بری یا مسواک بزنی یا فلان بپوشی و... خیلی به نظرم بهتر و دلنشین تره تا استفاده از شیوه خشونت و زور و چیزی که بسیارمیبینم صبحانه لیوان شیر نا...
12 ارديبهشت 1393

پ و ش ک

سلام عروسکم دیشب ساعت 1 بامداد در حالی که خواب بودی ناگهان تکونی خوردی و نا آرومی و بهت گفتم جیشداری بیابریم، آب میخوای؟ فقط نا ارومی میکردی ناگهان دیدیم جیش کردی تو شلوارت بغلت کردم بردمت دسشویی بشورمت میگفتی: مامان جون بیاد و... شستمت میگی: همون شلوار خیس شده رو میخوام ای خدا از دست بهانه ها و گاها همکاری نکردانات بینهایت شدید گریه کردی وبه هیچ طریقی هم ارونم نمیشدی. تا اخرش رفتی پیش مامان جون آروم شدی و درنهایت اومدی کنارم خوابیدی. اخ که چقد عصبی میشه ادم و باید خشمشو بخوره صبح بیدار شدی مامان جون اینا نبودن. ناهار دلمه برگ انگور درست کردم عالی شد موادشو در میاوردی و برگ خالی میخوردی چون ترش بود خوشت میومد . ماما...
12 ارديبهشت 1393