فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

بهترین هدیه زندگی

یک روز با آجی زهرا

به نام روزی دهنده قلب ها سلام عزیزم ساعت ٩ دو تایتونو بیدار کردم. شیر موز خوردیم و  به نظافت شخصیم رسیدم حمام کردم. خیلی بوسم کردی سرتا پامو و بهم میگی عزیزم. خیلی خوشحالم که این واژه محبت آمیزو یاد گرفتی.ناهار مرغ سرخ کرده پختم و سالاد آماده کردم ولی آخر غذا آوردم. ظهر خوابیدین.منم به شستن ظروف پرداختم. عصرانه آب هویج بستنی دایتی نوش جان کردیم. تا باباییی از سر کار اومد گفتی برات گذاشتیم. با آجی پازل٤_٦_٨ تکه بازی کردی. پزشک بازی، آجرک خوابوندن نینیت البته بیشتر خودت بازی میکردی و آجی گوشیش تو دستش و واتساپ ... شام ساعت ١٩ خوردیم کته گوجه رفتیم خونه مامان جون. اونجا چای با بسکوییت خوردی و پفیلا پیاز جعفری و آخر شب تو...
6 بهمن 1392

جمعه آفتابی

سلام سلام سلام عزیزم بابایی دیروز زحمت کشیده بود سه دست غذای باشگاه رزرو کرده بود. منم از رکسانا و مامانش دعوت کردم که بیان رستوران با هم بخوریم. خیلی خیلی بهت خوش گذشت با حضور رکسانا. سبزی پلو ماهی و سالاد خوردی. سپس رفتین سرسره و تاب بازی عکستون تو سرسره باشگاه برگشتن جیغ میزدین و تو زیر گذرا طبق روال همیشه هوووووووووووووو میکشیدی و... بعدش رکسانا دلش نمیخواست بره خونشون ولی چون باید میخوابیدی عذرشو خواستم. 27 ام دی ماه ...
27 دی 1392