فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

بهترین هدیه زندگی

روزهای آخر بهار

دیشب با بابابی رفتیم کتابفروشی "کودکانه" واست کتاب و کارت بن بن بن و ... گرفتیم عکسهاشو سر فرصت واست میزارم عکس امروز خاله جون فاطمه کارتهارو باهات کار کرد کلمات "آب"، "گل"،"مو"... را برات تکرار میکرد و به دقت به دهان خاله نگاه میکردی کلا همیشه وقتی از یه کلمه ای خوشت میاد یا برات جدیده و تازگی داره به دهانمون نگاه میکنی و حرکت لب و دهانمونو خوب مورد توجه قرارمیدی عزیزم علاوه بر *گ باضمه * آب *مم میم اول با ضمه و میم دوم با ساکن* چیس پیس*وووبافتحه*کاکاکا* و... کلمات نامفهوم زیادی میگی که امیدوارم به زودی این کلمات به کلمات واقعی تبدل بشن عزیزترینم امروز متوجه یه چیز جالب دیگه شدم همیشه در حال خداحافظی هر ...
17 خرداد 1391

تنگ تیزاب

 امروز یکشنبه به اتفاق همکار بابایی به تفریگاه زیبای تنگ تیزآب که در حدود 90 الی100  کیلومتری شهرمون واقع شده رفتیم که در این فصل جای مناسبی برای گردشگران از استانهای همجوار میباشد. رودخانه ای درون تنگ جاری است که آب آن از کوههای سپیدان و یاسوج سرچشمه میگیرد .جای همه دوستان گلم به خصوص دایی و خاله عزیزم خالی 14/3/1391 ناهار از همون جا ماهی قزآلا گرفتیم و بابایی زحمت کباب کردنشونو کشیدن و  شما دخترگلم هم با هزار فیلم و ادا ناهارت رو که به صورت کته نرم شده درست کرده بودم خوردی      برخلاف هر بار که عکس های زیادی میگرفتم و زمان زیادی صر...
14 خرداد 1391

خبر خبر: سینه خیز میرم بهتر از قبل

 لالالا بخواب ای دختر رعنا امروز خیلی گزیه کردی، خیلی شدید، خیلی ناراحت شدم، حمامت دادم ولی بازم آروم نشدی بردمت بیرون تو محوطه چند دور زدیم تا آروم شدی و خواب رفتی.الهی بمیرم اما بزار یه خبر بدم خیلی خوب مث کرم خاکی سینه خیز میری تا به هدف برسی خیلی دیدنی شدی. ازت فیلم گرفتم اسباب بازی جلوت میزارم تا بری به سمتش و قربون صدقت میرم دیشب مامان فریده انگور یاقوتی برات تو کاسه دونه کرد و خیلی ماهرانه با انگشتای کوچولوت میبردی سمت دهنت، پرت می کردی و... از این پس انگورم به برنامه غذایت اضافه شد البته به شرطی که روی خوش نشون بدی ...
10 خرداد 1391

تقدیم به تو که خودت زیباترین گلی

به نام آنکه آسمان از اوست گل مامان، فاطمه خانوم، امروز با خورده برنج تو آب مرغ محلی واست کته ساده بدون مخلفات درست کرد ولی به اینم میلی نشون ندادی   امروز عصر در باغ جنت گل میدیدی، میگفتی "گ با ضمه "همچنین آب که میدیدی آب میگفتی خیلی لذت بردیم عزیزم ...
7 خرداد 1391

حلول ماه رجب ؛ ماه ريزش باران رحمت الهي مبارک باد

رجب از راه می رسد، قدر حضورش را بدانید كه ناگاه خواهیم دید در حال وداع است.   پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله : " رجب ، " ریزان" نامیده شده است ، چرا كه در این ماه ، رحمت خداوند بر امت من فرو می ریزد." بهارعاشقان و دلدادگان حریم كبریایی فرا رسیده است. ماه رجب فصل روئیدن جوانه های عاشقانه زیستن و ماه شست و شوی دل و جان از زنگارهای گناه و غفلت و آماده شدن برای ورود به ضیافت الله اعظم است. كسانی كه دل درگرو محبت خدا نهاده اند، لحظه شماری می كنند تا با ورود ...
3 خرداد 1391

تو میتونی اما با تلاش و ...

دیشب بردیمت باغ جنت، عاشق قسمت بازی هستی آخه هیایو و سر و صدای بچه ها رو میشنوی و جیغ و داد و ذوق فراوان باهاشون هم صدا میشی سوار سرسرت میکنیم تا حسابی لذت ببری بابایی شبها که می برتت تو محوطه، گلها و گربه رو بهت نشون میده و کلمه "گل و گربه "رو برات زیاد تکرار میکنه شما هم اخیرا تا گل میبینی از ته حلق میگی "گ ک با ضمه" و یا "اگ اک، الف با ضمه، ک و گ با ساکن" نازنینم تلاشت برای صحبت کردن قابل تحسینه، پشتکارت ژنتیکیه به پدر و مادرت رفتی، دوست دارم زودتر به حرف بیای، بگی مامان تشنمه، گرسنمه، خودت بگی که گرمته یا نه و... الان دارم جوری برات همه چیزو فراهم میکنم که حس میکنم برات بهتره دلم میخواد خودتم به طور مستقیم نظر بدی داری ...
3 خرداد 1391

شروع گرما و آب بازی

یکی یه دونه چراغ خونه گله گلدونه سلام نفسم عزیزم امروز ساعت ١١:٣٠ از خواب ناز بیدار شدی تعجب نکن چون شبها معمولا دیر میخوابی به جاش صبحها میخوابی اما یادت باشه  مامان و بابات صبح زود از خواب پا میشن،آخه سحر خیزی کیفش بیشتره و آدم در طول روز سر حالتره. ساعت ١٣ بردمت حمام گذاشتمت تو استخر بادیت و اسباب بازیهاتم بردم ولی اصلا روی خوش نشون ندادی و تمایلی به آب بازی نداشتی ولی چون هوا گرمتر شده زود به زود میبرمت باهم آب بازی کنیم  تا با آب مانوستر شی. جالب اینجا بود که بعد از حمام دوباره دو ساعتی لالا کردی. بعضی وقتها کم خوابیتو جبران می کنیا اینم از سیب بیچاره که دیروز مامانم با قاشق رنده کرده و ب...
2 خرداد 1391

یکم خرداد

سلام بر دختر خنده رویم عزیز دلم امروز صبح ساعت ٥:٣٠ چشاتو که باز کردی و بابایی دیدی(آخه باباامین دو روز ماموریت تهران بود و دیشب از راه رسید که شما لالا کرده بودی) درحالی که خواب و بیدار بودی اون لبخند قشنگتو زدی و چند دقیقه به بابایی نگاه کردی و دوباره لالا کردی الهی من فدات بشم که اینقدخوشرویی  اگه میدونستم به کی رفتی اینقد خوش خنده ای،خوب بود!!!!! خداوندا ! دستهایم خالی است و دلم غرق در آرزوها، یا با قدرت بیکرانت دستانم را توانا کن یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن... ...
1 خرداد 1391