فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

بهترین هدیه زندگی

باغ بابا جون در مهر ماه

سلام عسل شیرین و شفافم پرتوی پرنورم مو مشکی ام امروز به اتفاق خانواده عمو حمید +عمو جوشکار و دخترش فاطمه+عمو علی در روز خوش آب و هوای پاییزی(ساعت تقریبا 8) راهی باغ شدیم هوا عالی بود بسیار معتدل، آقایون مشغول نصب منبع آب بر فراز پشت بام شدن و شما هم تمام روز با فاطمه سرگرم بازی شدی. فاطمه دوم دبستان بود مودب و خوشرو با من دوست شدم و مامان فاطمه مامان فاطمه گویان به دنبالم راه میافتاد(معمولا همه بچه ها به سمتم جذب میشوند کلا بچه ها رو دوست دارم خوشگلم تو که جای خود داری) عکست با موهای خرگوشی شده موقع ناهار جوجه جلوت گذاشتم خودت میخوردی میگفتم: به دوس جونی هم بده. یکی خودت یکی هم به او میدادی. نزدیکای غروب در ح...
13 مهر 1392

مادر همیشه سحر خیز

سلام مرغ خوش آوازم سلام دختر ستودنی ام  عزیزم ساعت 6 بامداد از خواب برخاستم( میدونستم وقتی بیدار شی دیگه اجازه هیچ کاری نمیدی) و دس به کار شدم و پلو میگو و سالاد آماده کردم و 5_6 عدد زیتون واست تو ظرف کنار گذاشتم (چون عاشق زیتونی و اگه شیششو ببینی ترتیب همشو میدی. معمولا پس از اتمام غذات چن تا بهت میدم) -در همون حین بیدار شدی و گریه، سرجات هرکاری کردم نخوابیدی، تو خونه راه رفتم شما هم تو بغلم تا اینکه خوابت برد و به ادامه کارها رسیدم_ عقربه کوچیکه از 8 گذشت و بزرگه به 6 نرسیده بود که بیدار شدی و کلی با هم سلام و صبح بخیر و کمی بیبی ها رو از تی وی بهت نشون دادم  و رفتیم سراغ صبحانه، خامه و نون خوردی و...
13 مهر 1392

11

سلام دختر زیبایم که تنها چیزی که این روزها اذیتمون میکنه تنهایت تو خونس خوشگلم صبح ساعت 7 و خوردی از خواب بیدار شدی و چن روز مصمم تر بهت میگم حالا به همه عروسک هات سلام صبح بخیر بگو و قبلا چون سرحال پانمیشدی این کارو نمیکردی ولی الان خدا رو شکر بهشون میگی:"سلام صبح بخیر" صبحانه نیمرو و بعدشم عسل با موم که بهت میگم آدامس عسلی بخور خداروشکر میخوری بعدش گریه شدید و بهانه که بابایی بیادش. منم صبر و گاهی سکوت و گاهی هم لب به سخن باز میکنم و سریع آماده میشم و میریم تو محوطه اونجا بادیدن گربه یا... زودتر ساکت میشی. رفتیم مهسا خانوم که امسال پیش دبستانی اه رو صدا کردیم اومد پیشت و تو محوطه دوچرخه تو بردم و بلز بازی کردین و بعدش خاله فا...
11 مهر 1392