باغ بابا جون در مهر ماه
سلام عسل شیرین و شفافم پرتوی پرنورم مو مشکی ام امروز به اتفاق خانواده عمو حمید +عمو جوشکار و دخترش فاطمه+عمو علی در روز خوش آب و هوای پاییزی(ساعت تقریبا 8) راهی باغ شدیم هوا عالی بود بسیار معتدل، آقایون مشغول نصب منبع آب بر فراز پشت بام شدن و شما هم تمام روز با فاطمه سرگرم بازی شدی. فاطمه دوم دبستان بود مودب و خوشرو با من دوست شدم و مامان فاطمه مامان فاطمه گویان به دنبالم راه میافتاد(معمولا همه بچه ها به سمتم جذب میشوند کلا بچه ها رو دوست دارم خوشگلم تو که جای خود داری) عکست با موهای خرگوشی شده موقع ناهار جوجه جلوت گذاشتم خودت میخوردی میگفتم: به دوس جونی هم بده. یکی خودت یکی هم به او میدادی. نزدیکای غروب در ح...