خاطرات اولین جمعه
عزیزم امروز ساعت 8:40 الی 8:55 گذاشتیمت کنار پنجره تا حمام افتاب بگیری هر روزم همین کارو تکرار میکنم تا بدنت خوشگلت ویتانمین د جذب کنه.
دخترک باهوشم بعد از ظهر با بابایی گذاشتیمت توی تخت خودت و عروسک گردونتو روشن کردیم تا وقتی آهنگ میزد آروم خوابیده بودی و گوش میدادی وقتی تموم میشد حسابی دست و پا میزدی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی