در سیزده ماه و پنج روزگی

سلام بر بانوی خانه ام، رفیق تنهای ام و همبازی روزهایم، بهترین دوستم، دختر شیرین و دوست داشتنی ام. با تمام وجود و از صمیم قلب دوستت دارم، تمام وقتم را صرف تربیت،  آموزش، تغذیه، بهداشت، نظافت، پاکیزگی، رشد و بالندگیت مینمایم. امیدوارم در این راه خداوند همراه همیشگیمان باشد

......................................................................

عزیزم دیشب تقریبا ساعت ٣ بامداد بود که دیدم بیدار شدی و تمایلی به ادامه خواب نداری. تصمیم گرفتم، بریم تو اتاقت باهم بازی کنیم تا دوباره خواب سراغ چشمای قشنگت بیاد. بعد از اون باباایی بهت کلوچه دارچینی خوشمزه که از تهران آورده بود بهت داد.

خیلی خیلی باحالی!!!!!!!!!

بعدش شروع کردی به تاب تاب گفتن من و بابایی یک ساعت تو پتو تابت دادیم تا میزاشتیمت زمین بیدار میشدی و میگفتی "تاب تاب" خلاصه ساعت ٥ بامداد خوابت برد.

......................................................................

عزیزم بهت تبریک میگم به علت پیشرفتت درراه رفتن. تعداد قدم های بیشتری برمیداری. تقریبا یک متری میتونی راه بری

امروز ناهار واست کلم پلو نرم  با گوشت قل قلی درس کردم. لوبیا گرم هم درس کرده بودم، به گوشت قل قلی علاقه ای نداشتی با آب لوبیا و پلو مخلوطش میکردم  و...

در آخر خوردن، در فرو باز کردم و بدین طریق که مشاهده مینمایید آخرین لقمه هارو بهت دادم

در حال پایین اومدن

اینم از هندوانه پاییزی که یه کوچولو نوش جون کردی