یکشنبه27
سلام
صبح که از خواب پاشدی هر چچی اصرار کردی بهت می می نداد
ببخشید عزیزم خودمم خیلی ناراحتم که مجبورم چیزی که بهش وابسته ای رو ازت بگیرم و...خالجان اومد باهم غذا آمده کردیم و از خالجان خیلی خوشت میاد و دوسش داری.
صبحانه واست سمبویه درست کردم لب نزدی
ظهر زردچوبه زدم که سراغ می می نیای و بدون می می بخوابی ولی اصلا بدت نیومد و با زر دوبه نوش جون کردی و لالا کردی.
بعد از ظهر کیک تولد 23 ماهگیتو درست کردم وشمع گذاشتم فوت کردی
عکس تولد
عزیزم ان شالله تولد صد سالگیت
عصری که در حال درست کردن الویه بودم شما هم که عاشق همکاری هسی،کنار نش سی و مرغ و سیب زمینی خولدی
شبی رفتیم باغ جنت بازی کردی و هوا هم یرد شده باید شبا لباس آستین بلند تنت کنم و آخر کار گریه شدید کردی تا رسیدیم خونه یک ساعتی شد که گریه کردی و آخرش تسلیم شدم و می می بهت دادم تا خوابت برد چون دیگه خیلی داشتی اذیبودم ت میشدی و دلم سوخت و نگران بودم که قهر کنی و تبدیل به گریه شدیدتر بشه
تا این مرحله شیر به تعویق انداختن خوبه ان شالله کم کم عادت میکنی
نصف شبم چن بار پاشدی و می می خوردی