فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

بهترین هدیه زندگی

سفر کوتاه به مجتمع تفریحی پولاد کف سپیدان

1392/6/8 19:17
نویسنده : مامان
1,084 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم ساعت تقریبا ١٢ ظهر بود که به سمت مجتمع تفریحی پولاد کف حرکت کردیم. تو راه تا سپیدان گریه کردی و می می خواستی ولی مقاومت کردم تا بالاخره خوابت برد. ناهار پولاد کف دسپخت مامانی(پلو  قهو ه ای با میگو) خوردیم. خیلی خوشمزه بود. جای همه دوستان گلم خالی.

من و بابایی خسته بودیم و نیاز به خواب و استراحت داشتیم ولی اصلا حاضر به خواب نبودی... تصمیم به ترک اتاق گرفتیم و رفتیم به دیدن اسب های اونجا پرداختیم و تله کابین سوار شدیم خدا رو شکر خوشت اومد و...

 شبی سرتو رو شونم گذاشتم و از همه چی برات گفتم و اینقد تو لابی چرخوندمت تا اینکه بالاخره خوابت برد بعدشم خودم کلی به خاطر این روزات که به سختی خوابت میبره اشک ریختم و گریستم ولی تا صبح بارها پاشدی و می می خوردی.

جمعه صبح پس از صرف صبحانه رفتیم قایق سواری خیلی خوشت اومد و لذت بردی. به مرغابی و غاز های اونجا نون دادیم سپس به روستای کمهر سری زدیم و با قدم در کوچه پس کوچه های روستا گاو و مرغابی و مرغ و خروس دیدی

به رستوران باصفای کوهستان پاتوق همیشگی مون رفتیم و چای زعفران برای شادابی بیشترمان سفارش دادیم و در نهایت ماهی قزل آلا سفارش دادیم، واقعا ماهی قزل آلا را خوب کباب میکنن ، تو راه برگشت ساعت ١٤ و اندی سریع خوابت برد بدون اینکه بگویی می می. عزیزم خیلی دلم میگیره وقتی میبینم اینقد مظلومانه خوابت میبره یا با گریه فراون به خواب می بره. بعدش بغض گلومو میگیره. بعد از ظهر چای و پفیلا خوردیم و قایق سوار شدیم و به دیدن چادر عشایر پایین تر هتل رفتیم و گوسفند و مرغ و خروس و جوجه دیدی ما هم به گفت و گو با اهالی چادر پرداختیم. دم دمای غروب هوا خیلی سرد میشد که بعد از رفتن به هتل جرات بیرون اومدن نداشتیم البته به خاطر شما برا خودمون با پوشیدن لباس گرم میشد بیرون از هتل کنار آتیشی که به پا کرده بودن اوقات خوشی را گذروند ولی قیدشو میزدیم. شبی تو سالن بیلیارد و ایکس باکس گذروندیم با توپ ها بازی میکردی و فوتبال دستی بازی کردی در حد خودت البته...

رفت:پنج شنبه ٣١ مرداد

برگشت:صبح شنبه ٢ شهریور ساعت ٨ صبح

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)