فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

بهترین هدیه زندگی

محکم و پرتوان در مقابل روزها

1392/7/15 14:58
نویسنده : مامان
356 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق مادری

خدا قوتی بهت میگم از اینکه اینقد ول کن معامله نیستی و همچنان راه خودتو میری.

مامان آراد میگه آراد تا ٤_٥ ماه بعدش هنوز بهانه گیریاش ادامه داشت. پس من تازه اول راهمخنده

محکم و استوار چون کوه بلند در مقابل روزهای پر گریه و نا آرومی وبهانه گیری میایستم و روزها رو متنوع و شاد میکنم خودم بله من میتوانم به یاری خدا تسلیم مشکلات نمیشوم

صبح کسل ساعت ٨ بیدار شدی و گفتی کو آدامسم؟

آدامستو(نقش گوی آرامش دارهخنده واقعان هم آدامس ها درون باکس پلاستیکی هر بار صدایی میدن که بیا وببین) ٤٥ دقیقه ای چرت و بیداری بودی و نا آرومی تبدیل به گریه شد راهی محوطه شدیم رکسانا طبق معمول خونه به قول خودت مادربزرگ، مامان مصطفی نبود، مهسا مدرسه، آرادینا خواب

آخه کله سحری(ساعت٩) بجز ما کی بیداره. به هزار ویک فیلم گذاشتمت نیمرو درست کردم و آوردم تو محوطه خوردی و سوار دوچرخه شدی رفتیم سوپری واست اسمارتیس و آدامس خرسی گرفتم(خداروشکر  هر چیزی معمولا وقتی بهت میگم بزار بعدا بخور گوش میدی و ساعت ها تو دستت نگه میداری عزیزم) و رفتیم آراد و مامانشو از خواب بیدار کردیم ساعت ١١ با آراد برگشتیم پایین و کمی بازی و برچسب های پو به در کمد سالن زدی

بامزه شده خونمون همه جا اثری از خودت به جا گذاشتی.

رو در یخچال لیست غذاهات تو دسشویی پروانه هات تو اتاقم شعر های روزانت و طبقه پایین میز غذاخوری هوشچین ها و...

عزیزم your baby can read برای دومین بار گذاشتم  که سکوت خونه شکسته شه بهانه بابا میگیری و بابا زنگ زد باهات صحبت کرد بدتر شد و ... ناهارتو کمی تونستم بهت بدم بعدشم خودت بااشتها سالاد وسبزی(پرپین و تره) خوردی و شدیدا خوابت میآمد گفتی آدامس فوری باکس آدامس بهت دادم تو دستت گرفتی(عادت کردی حتما چیزی با خودت به رختخواب ببری و در واقع به جای می می اه برام جالبه کارت جیگری) رفتیم رو رختخوابت تا اسم موفرفری بابا اومد دیدم پلکت داره سنگین میشه و سریع به خواب رفتی بووووووووووووس عزیز مامان

عزیز مامان مواقع بی حوصلگی و نا آرومی ناخنتو میجوی و وقتی از بیرون میایم و میدونیالان وقت شستنه پنج انگشتتو میکنی تو دهنت و شروع به خوردن الهی بمیرم که این می می همه جوره داغونت کرده منم فعلا روش بی توجهی در پیش گرفتم که ان شالله زود یادت بره

نیمه مهر ماه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان ضحــــــــــا
17 مهر 92 7:49
کاش میشد همیشه کودک بود
زندگی شادی و عروسک بود
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش می‌شد باز کوچک می‌شدیم
لا اقل یک روز کودک می‌شدیم
روزت مبارك كوچولوي نازنين



meciiiiiiiiiiiiii
مامان فرنيا
17 مهر 92 16:01
ماماني ساعت 9صبح كله سحره پس دختر من كه گاهي ساعت7:30بيدار ميشه حتما بايد بگم نصفه شبي چرا بيدار شدي؟


سلام عزیزم تو شهر ما همه ساعت 10 به بعد بیدار میشن. خودمونو نمیگم همسایه ها رو میگم عزیزم
ساعت 9 واسه همشهریامون کله سحره