عید غدیر خم، پارک، کاردستی زنبور
سلام عیدتون مبارک دخملی دیشب ساعت تقریبا ٤ نیمه شب بود پاشدی و گریه و نخوابیدی گفتی:کاکایو(منظورت کاکایویی بود که قبل از خواب دستت گرفتی و به رختخواب بردی) بهت دادم گفتی: دیگش و خلاصه گریه و ٦٠ بار فقط گفتی: بریم مبل بخوابیم میرفتیم دوباره میگفتی: بریم اتاق بخوابیم و دوباره ازاول، رو دستات بخوابم، دندونم درده، مسواک میخوام، گشنمه بالاخره ساعت ٦ کاکایو تک تک خوردی بعدش بهت آب دادم که دندونات خراب نشه و گفتی: بلند شو، نخوابیم و رفتیم هال راضیت کردم اونجا بخوابیم ساعت ٦:٣٠ خوابیدیم. با بابایی و دوچرخه رفتین محوطه نیمرو خوردین، من ناهار آماده کردم رفتیم پارک معلم خوردیم خیلی خلوت بود، دوچرخه سواری کردی و از...