فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

بهترین هدیه زندگی

رفتن به مزار بابا بزرگ(پدر بابا امین)

1391/2/25 9:45
نویسنده : مامان
1,478 بازدید
اشتراک گذاری

سلام  دخترکم

ای مردم دنیا در چشم شما باید کم ارزش تر از پوست درخت و شاخه و برگهای اضافی آن باشد. از گذشتگان پند بگیرید قبل از آنکه آیندگان از شما پند بگیرند. این جهان مذموم و بی ارزش را رها کنید زیرا که او افراد بسیار زیادی را که عاشق و شیفته آن بودند، رها ساخته به فراموشی سپرده است.» از فرمایشات حضرت علی (ع) در نهج البلاغه

عزیزم هر ساله بر سر مزار پدر بزرگت میرفتیم(متاسفانه به دلیل بعد مسافت رفتنمون سالیانه است) امسال به اتفاقت رفتیم به دیدار کسی که شاید با بزرگ کردن پدرت همیشه در رویای دیدنت بوده ولی عمرش کفاف نداد. رفت خیلی زود حتی منم لایق دیدنش نبودم. پر کشید ولی دنیایی از خوبی را از خودش به یادگار گذاشت. ندیده ام ولی شنیده ام بسیار شنیده ام که مردی بود مهربان،اهل کار و دوستدار فامیل و...

با اینکه سال ها از دنیا رخت بربسته ولی هنوز خوبیش بر سر زبانهاست...روحش شاد.

 دوشنبه 25/2/1391

 نمایی از چشم درختی در مسیر رفتمون، ذره ای از زیبایی خلقت الهی

فاطمه خانومم،این عکس رو به دلیل برایت گذاشتم که هر گاه بزرگ شدی و دلتنگ پدر بزرگت به این عکس رجوع کنی و با خواندن فاتحه برایش طلب آمرزش کنی و...

الهی فدای دهان ریزه میزت بشم که موقع غذا بسته است و اصلا باز نمیشه

امروز صبح ساعت 5 از خواب پاشدم واست سوپ،فرنی سیب و هویج آب پز آماده کردم و تو کلمن کنار یخ جا سازیش کردم که مبادا فاسد شه طبق معمول همیشه که میریم بیرون پیک نیک باخودمون بردیم و اونجا غذاتو گرم کردم ولی اصلا به هیچ کدوم لب نزدی تا شب که برگشتیم بیش از ده بار غذاتو آوردم که بخوری ولی لب به هیچ چیز نزدی به گمانم روزه بودی

 

در مسیر مان تا به مقصد کوهها و دشتها سراسر لباس بنفشی از گل به تن داشتند ما هم فرصت غنیمت شمردیم و به شکار عکس از شما و دختر عمه سرگرم شدیم

هوا کمکم رو به تاریکی گذاشت و ما در انتهای راه برگشت به خانه مشغول خوردن آش دوغ خوشمزه مامان فریده شدیم.جای همتون خالی

حسابی سرد بود پتو پیچت کردیم(نزدیک غروب بود کیفیت عکس خوب نشد، ببخشید)

تا یادم نرفته اینم بگم که جدیدا یاد گرفتی پنجیر میگیری اینقد بامزه با انگشتای کوچولوت پنجیر میگیری که نگو. بیچاره رونا چند بار پنجیرش گرفتی مینویسم که یادت بمونه بزرگ شدی به جاش ببوسیش

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

سلیمه
14 خرداد 91 11:54
خدارحمت کنه شوهرخاله م رو. با اینکه خاطره زیادی ازشون ندارم ولی همون هایی هم که هست کافیه برای توی ذهنها موندن برای همه عمر.مهربون و شوخ طبع و خوش کلام بودن .روحشون شاد