ولیمه در رستوران سنتی نخلستان(2)
بالاخره روز موعود رسید،روزی که قراربود به مناسبت ورود یه فرشته کوچولو دور هم جمع شیم و شاد باشیم
بابا امین با متولد شدنت تصمیم گرفت فامیلو ناهار به رستوران سنتی نخلستان دعوت کنه. ببخشید دیر شد دلیلشم این بود که باید منتظر یه فرصت مناسب میگشتیم که عمه بیادش و ناهارو در کنار هم در رستوران باصفای نخلستان میل کنیم. همچنین تولدت با شروع سرما همراه بود، تو سرما بیرون بردنت چندان خوشایند نبود. خلاصه ولیمه تا امروز به تاخیر افتاد ولی برات بد نشد چون خودتم بزرگ تر شدی و از دیدن محیط زیبای رستوران لذت بردی
رونای مهربون میگفت مهمونی مربوط به فاطمه است ولی خودش نمیتونه بخوره
ناگفته نمونه برای اینکه بی بهره نمونی یک کم ار اردو(پاستا و نخودفرنگی) بهت دادم که نوش جان کنی
سه شنبه بیست و ششم اردیبهشت
قبل از رفتن
عکسهای فاطمه و دختر عمه جانش رونا قبل از رفتن
عکسهای فاطمه جون در میان زیبایی ها و عتیقه جات رستوران
دخترم انشالله که به یاری خدا و در پناهش همیشه جشن و مراسم های شادی و تولدهای سالیانه و... برایت برگزار کنیم و شاهد موفقیت و کامیابی هایت ...باشیم