اولین نیم پوت خانومی
سلام قندی
عسیسم امروز صبح با بابا امین رفتیم واسه شما و خودم نیم پوت گرفتیم. تو مغازه عاشقش شدی و نزاشتی بزارنش تو جعبش. از همونجا پوشیدی و تاتی تاتی کردی. این عکسو موقعی ازت انداختم که دم در پارکینگ منتظر بودیم بابایی ماشینو بیاره و شما زل زدی به یه آقایی که داشت درشونو باز میکرد.
ادامه عکسها در....
از کی تا حالا در باز کردن خنده داشته ما خبر نداشتیم
بدون شرح...
راستی گلم شبهای این ماه تو مراسم عزاداری واقعا آزادی و هرچی اعم از شکلات و نون حلوا و بیسکویت و نون پنیرو... که بقیه میخورن به شما هم میدم. هم طعام بابرکت امان حسی(ع) خوردی و هم کمی سرگرمت میکنه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی