روزی که با خوردن غذا شاده شادم کردی
السلام على الحسين وعلى علي بن الحسين وعلى أولاد الحسين وعلى أصحاب الحسين
سلام عزیزان، روزتان بخیر
امروز ساعت 9 از خواب پاشدی.بارون میبارید، پنجره رو باز کردم بارون بهت نشون دادم و گفتم ببین همه جا خیسه و... شعر "بارون میاد نم نم،پشت خونه عمم ..."برات خوندم.
عکس مامان و نی نی روی بیسکوییت مادرو بهت نشون دادم و کلی برات ادا در آوردم و تعریف و تمجید و... تا مشتاق شدی و یکی دوتاشو خوردی. ولی طبق معمول به خامه و کره هیچ میلی نداشتی. بعدش دستم گرجه فرنگی مینیاتوری دیدی. بهت دادم خوردی.
ناهار واست ماکارانی درست کردم با گوشت ماهیچه چرخ شده، گوجه، ورمیشل و کره،خدارو هزار بار شکر علاقه نشون دادی و خوردی.
سپس به اقامه نماز اول وقت ایستادی
بعدش باهم رفتیم حمام.ببین چقد تمیز شدی، ببین
سپس لالا کردی
عصرانه برات گردو پودر کردم با خرما میکس کردم و در انتها در پودر بیسکوییت زدم از خواب بیدار شدی گذاشتم جلوت، خودت بر میداشتی و میخوردی.
شبی گفتم: فاطمه جان بارون میاد
گفتی: نم نم (nam-nam)
من و بابایی کلی قربون صدقت رفتیم و ذوقتو کردیم.
شاممون الویه بود که برا شما کم سس کنار گذاشتم(ذرت شیرین،تخم مرغ،مرغ،سیب زمینی، خیارشور).بابایی عزیز با نون لقمه های کوچولو بهت میداد. ناگفته نمونه که هر وقت بابایی خونه باشه و موقع غذات باشه با انگیزه و مشتاقانه داوطلب غذا دادن به دخملش میشه. ولی من باید کنارش باشم بگم آرومتر و گرنه .... بابا امین و خاله مریم هر دو دسی دارن تو تند تند غذا دادن به شما.
شب ساعت 10 لالا کردی. بارون و رعد و برق شدید میامد. منم زود اومدم کنارت خوابیدم که پیشت باشم مبادا با صدای مهیبش از خواب بپری
دختره عزیزم بدان که هر روزی که غذاهاتو خوبه خوب بخوری اون روز منم خیلی خوشحال هستم چون نتیجه آشپزیمو دیدم. بدون که من ثانیه ها که میگذه برا خواب و خوراک و تربیت و آموزش و ...ت برنامه ها دارم
ممنون که همکاری کردی
دوشنبه یازدهم محرم الحرام
گفتم فاطمه جون موش بشو میخوام ازت عکس بگیرم و شما این شدی:
مامان: فاطمه جون شمع فوت کن میخوام ازت عکس بندازم و شما این کارو انجام دادی:
فاطمه جون زبونتو در بیار
مامان: فاطمه خانوم سینه بزن عزیزم:
فدای دختر شیرنم بشم