فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

بهترین هدیه زندگی

26

1392/4/27 12:48
نویسنده : مامان
353 بازدید
اشتراک گذاری

سلامی به گرمی این روزها

امروز صبح خیلی کسل از خواب پاشدی تقریبا 9:30 بود و میخواستم واست نیمرو آماده کنم گفتی:"خاموشش کن" منم گفتم چشم بعد از حرفت پشیمون شدی و خواستی که واست درست کنم گذاشتم جلوت و یه تخم مرغتو خوردی بله خودت خوردی تا من رفتم تلفن جواب بدم اومدم دیدم تمام شده شاخم داشت در میامد اولا که خودت خوردی ثانیا که یه تخم مرغو خودت خوردی. احسنت نشون دادی که میتونی. بعدش رفتیم حمام و آب بازی و ... واست سبد بردم توش آب میریختی و دیدی آب توش نمیمونه برات جالب بود ولی خوشت نیومد و ترجیح دادی با همون قوطی خالی شامپوت بازی کنی و پر و خالیش کنی

اومدیم بیرون واست سمبوسه آماده کردم

عکس سمبوسه مامان ساز ریز و خوشمزه

یکی شو خوردی و چن تاشم بردیم واسه آراد و رفتیم خونشون و اونجا راحت تر از سری قبل بودی و اونجا هم سمبوسه با سس خوردی و تا خاله خاطره تو ظرفش واست پسته و شکلات گذاشت گفتی بریم خونمون و میخواستی شکلات بخوری

جوجه بنفشم کم کم داشت از حال میرفت و بی حال بود و داشت جون میداد بابایی ظهر اومد انداختش دور

عصری قفس خالی رو از جلو چشت برداشتم  رفتی دنبالش دیدی و گفتی:"جوجه ها نیست"

خدا رو شکر اصلا بهانشونو نگرفتی و از اصل ماجرا که کاملا بی خبر بودی

عصری خاله سارا و آنیا آمدن. با هم بستنی و میوه خوردین شام کبه درست کردم و یه کوچولو با سس خولدی. خدا رو شکر این سری دیدارتون خیلی خوب بود و با هم دوتایی تو اتاقت یا تو استخر بازی میکردین و آنیا رو میبوسیدی البته نا گفته نمونه که چن باری هم صدای داد و فریاد آنیا بالا رفت معلوم نبود چه بلایی سرش در آوردی

بعد از افطار هم کمی با خاله فاطی تو خونه بدو بدو و قایم موشک بازی  کردیمن وبخندبخند

الهی همه روزهای عمرت پر از آواز زیبای خنده هات باشه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)