فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

بهترین هدیه زندگی

19 ام تیر

ماه مبارک و پرفیض رمضان مبارک واقعا برای من امسال سومین ماه رمضان است که کاملا با سالهای قبل متفاوت است. رمضان سال ٩٠ که حضورت رو در شکمم داشتم و ممنوع از گرفتن روزه بودن ولی ختم قران کردم و با خواندن قران ماه را به پایان رساندم. رمضان سال ٩١ که به علت شیردهی به شما باز هم سعادت گرفتن روزه را نداشتم البته چندروزی من جمله قتل ها رو روزه رفتم و به تدریج به لطف الهی توانستم در طول سال قضای آنها رو به جا بیاورم و خداوند را شاکرم و امسال که سال سوم است و نیت روزه کرده ایم ان شاالله که خداوند توفیق روزه داری و عبادت در این ماه پربرکت را به همه بدهد. دیروز که روزه بودم هرچیزی میخوردی از جمله بستنی اصرار داشتی که منم بخورم. هر بار بهانه ای ...
19 تير 1392

18 تیر

سلام عزیزم از دیشب تا حالا دایی محمد پیشمونه و خدا رو شکر کمتر بهانه گیری میکنی.صبح ساعت ١١ پاشدی صبحانه نخوردی با هم رفتیم حمام و لباساتو شستم و حمام کردیم اومدیم بیرون دیدم دایی رحمت اومده پیشت باهم بستنی خوردین باهات بازی کرد و بوست کرد و رفت.منم از دیروز نیت روزه کردم ان شالله اگه خدا قبول کنه.ساعت ١٤:٣٠ لالا کردی. اخیرا خیلی بدت میاد تا جیش میکنی تو پوشکت میگی پی پی کردم و دوست داری بلافاصله عوضت کنم. معمولا جیشتو که کردی خبرم میدی. خیلی خیلی تمیزی حتی بیسکوییت هم که بخوری باید حتما بعدش دستاتو بشوری. و میگی:"دستم بشورم" بن بن بن فارسی(٣٠ عدد) و انگلیسیتو(٧٠ عدد) دونه دونه بهت نشون دادم و تقریبا نود درصد کلما...
18 تير 1392

پارک شقایق

سلام خانوم کوچولو امروزصبح رفتیم خونه مامان جون، مهمان داشتن شما هم با بچه ها بازی کردی این روزا شدیدا به بازی به هم سن و سالات مشتاقی، البته نه به هر کودکی بلکه بیشتر به بچه هایی علاقه مندی که هیجان داشته باشن و همبازیت بشن عکست با دایی ورزشکارت عکست توی کشاورزی واست دو عدد شرت آموزشی گرفتم عکس همچنین واست پازل چوبی سه تیکه که حاوی ٤ خرس با لباسهای مختلف و سایز های متفاوت است رو گرفتم و همون جا خودت دس گرفتی و خوشحال شدی  عکس شب رفتیم پارک شقایق قلعه بادی رفتی و حسابی ذوق کردی و حتی از پله هاشم بالا رفتی(سه تا پله) و نتونسی ادامه بدی و افتادی. اخه الان خیلی زوده که ...
16 تير 1392

پارک جنت

سلام نازگلم دسر زعفرونی(شکر، آرد برنج، زعفران، شیر) واست درست کردم  و عصر به اتفاق خاله فاطی رفتیم پارک جنت بهت دادم خوردی و خوشت اومد استخر توپ رفتی البته بهت حق انتخاب دادم و گفتم دوس داری بری قلعه بادی یا استخر توپ؟ که توپ بازیو ترجیح دادی و خیلی بهتر از سری های قبل تو استخر راه میرفتی و میپریدی و ... و تا آخر استخر میرفتی و منم ازت عکس و فیلم انداختم. بعدش رفتیم قسمت سرسره ها طبق روال قبل بلندترین سرسره(سرسره مارپیچ آبی) به همه سرسره ها ترجیح دادی عکس تو استخر توپ با تاپ صورتی و شرت سفید بعد روی سنگ فرش ها هر سه راه میرفتیم و میگفتم فاطمه بریم رو دایره ها و دایره نشونت میدادم تو هم یاد گرفتیو ر...
10 تير 1392

9 ام تیر اولین تلاش برای از پوشک گرفتن خانوم گل

سلام عسل شیرینم که تو خونه اصلا خوشت نمیاد و بی حوصله و کسلی و باید دایم به فکر چاره باشم و راه فرار ازخونه و رفتن به خونه دوستان و فامیل و اکثر شبها هم پارک صبح که از خواب پاشدی به بهانه حمام رفتن و اینکه بعدش میریم خونه آقا مصطفی تونستم نیمرو بهت بدم بعدش دوتایی رفتیم حمام کردیم و بعدش رفتیم خونه نی نی مصطفی که تقریبا هفت ماهشه خیلی دوسش داری و بوسش میکردی و دوس داشتی بغلش کنی و رو پات بشونیش و... ساعت ١٤ اومدیم خونه و ناهار که واست آماده کرده بودمو خوردی و لالا کردی. عصر که از خواب پاشدی اول رفتیم تو تراس، ملیکا و... بودن باهاشون حرف میزدی و... خلاصه از کسالت بعد از خواب در اومدی عصرانه واست توپک های رنگی درست کردم(سیب ز...
9 تير 1392

8 ام تیر

سلام بردخملم که تمام وقتمو پر کرده و کمتر متوجه گذر زمان هستم دختر مهربونم هر چی میخوری حتما به من و بابایی هم ازش میدی. گیلاس یه دونه خودت یکی هم به من میدی و میگی:"بخور" لی لی حوضک که واست میخونم شما هم با من تکرار میکنی و تقریبا یاد گرفتی ولی نه به ترتیب و میگی:" افتاد، شستش، پختش" چند تا از جمله های شیرینی که یادم هستو واست مینویسم چون متاسفانه ای روزا کمتر میتونم صداتو ضبط کنم خیلی بامزه میگی: "ممد دایی کامپیوتر بازی میکنه" "حلقه (هولاهوپ) بزنیم" "می می دوس دارم." "غذا دوس ندارم."   ...
8 تير 1392

دوستت دارم بی حد و مرز

سلام بر دوستان باوفا ومهربانم سلام دخترم همه هستی ام و یگانه ام، دوستت دارم، آمده ام هرچند با تاخیر ولی  میخواهم از خاطرات ناب و زیبای با هم بودنمون برایت بگویم از لحظات پر از عشق و احساس مادرانه ام از خشم هایم که اصلا و ابدا به رو نمیاورم و از گریه های بی دلیل و بهانه گیریهایت، که  صبورانه پاسخ میدهم و خم به ابرو نمی آورم تنها در بدترین موقع فقط ازت خواهش میکنم که گریتو تموم کنی و بعضی وقتها هم واقعا در اوج گریه تمومش میکنی و در شدت عصبانیت همه چیزو فراموش میکنم و بغلت میکنم و حسابی میبوسمت و بهت میگویم:"دوستت دارم" و باهات راجع به خطایت صحبت میکنم و...  همه اینها از سر عشق و محبت است عزیزم دوستت د...
7 تير 1392