در ادامه ی غذادادن به وروجک
سلام عشقم
اگه بدونی چقد لبخندت برام معنی داره و شادم میکنه و خستگی رو ازتنم در میبره
حتی ثانیه ای دهانتو نمی بستی....
کوچولوی دوست داشتنی مامان، عاشق خندهاتم پس بخند
و اما حریره بادام ...ولی با آب درست میکنم
بله از دیروز شروع کردم و به مدت سه روز، یه عدد بادام و یک قاشق کوچولو آرد برنج و کمی شکر، یک قاشق صبح یه قاشق بعد از ظهر بهت میدم که نوش جان کنی
البته ابتدا خودم بادام تست میکنم که تلخ نباشه
ولی نمیدونم چرا تا قاشق میبینی دهانتو محکم میبندی ولی من کوتاه نمیام و با هزار فیلم، صدا، بازی بهت میدم
آب هم برات میجوشونم و بعد از سرد شدن بهت میدم ولی فعلا علاقه ای به نوشیدن نشون نمیدی
دخترشیرینم ،دیشب پوپت های انگشتیتو دستم کردم و برات دو داستان ساختم یکی "عینک مادر بزرگ " و دیگری "دختری با موهای نامرتب" اینقد خوشت اومد و به انگشت هام خیره شدی که بعدش راحت خوابت برد
منم حسابی خوشحال شدم که دیدم مثل بچه های بزرگتر به قصه گوش میدی و بعدش میخوابی
من که خوشم اومده بود امروز ظهرم این کارو تکرارکردم و قصه نی نی که میخواست غذای کمکی بخوره رو واست ساختم که بر خلاف هر روز که گریه می کردی تا خوابت ببره ،زود و بی صدا لالا کردی
این روزها بابایی هم اومده به کمکم و دوتایی به جونت افتادیم و میخوایم بخوریمت آخه نمیتونیم جلو خودمونو بگیریم
شیرین شدن این چیزا هم داره!!!!!!!!!!!!!!!
گلم یادم رفته بودم برات بگم دو روز پیش یعنی شنبه ساعت ١٨ در حالی که برف زیبایی میبارید رفتیم آتلیه، خاله فاطمه تو ماشین از شما مراقبت کرد ، من و بابایی عکس های قشنگتو دیدیم خیلی عالی بودن، چندتاشو برای قاب و آلبوم انتخاب کردیم