اسپاگتی خور شدیا
سلامی به پهنای آسمان آبی
بهترینم، از این پس باید روزها واسه بابایی ناهار آماده کنم با خودش سر کار ببره، امروز در حالی که میخواستم اسپاگتی دم کنم اصلا حاضر نشدی یه دیقه تو صندلیت بشینی و هیچ اسباب بازی نمیخواستی منم از مواد خوراکی کمک گرفتم، سیب دستت دادم و رشته های ماکارانی اینقد خوشگل از دستم میگرفتی و در حین خوردن از دستت سر می خورد خوردنت خیلی تماشایی بود
دستتو دراز کردی که ازم بگیری فدای این دختر شکمو بشم
دو دستی افتادی بجونش.عزیزم اصلا به فکر سر و صورت و لباس نباشیا به کارت ادامه بده!!!!خوب جیگرم!!!
بلندت که کردم دیدم همه رو زیر پات ریختی
جالب اینجا بود که بعدش وقتی داشتم ناهار میخوردم دوباره تلاش می کردی و رشته هایی که به سمت دهانم می بردمو میگرفتی
نفسم این عکسو بعد از ظهر قبل از رفتن به هایپراستار دم در کوچه مامان جون فریده ازتون انداختم. مامان فریده روح لطیفی داره و عاشق گل و گیاهه، قبل از عید برات تو باغچه حیاطشون گشنیز و جعفری کاشته که تو سوپت بریزم
از بس به همه جا رسیده اسم کوچشونو گذاشتن کوچه بهشت
داشت یادم میرفت کارخیلی قشنگی که یاد گرفتی اینه که وقتی داری با یه اسباب بازی بازی میکنی و تمام حواست معطوفشه ازت میگیریمش و جلو چشات میزاریمش بعد روش پتو میکشیم در واقع زیر پتو قایمش میکنیم تو هم کوتاهی نمی کنی و پتو میزنی کنار و اون وسیله رو برمیداری این کارت برامون جالبه چون پیش از این توانایی چنین کاری رو نداشتی. خوشمون اومده و مث بازی تکرارش میکنیم
راستی دیگه شبها هوا خوب شده و نیازی به روشن کردن بخاری نداریم
9/2/1391