فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

بهترین هدیه زندگی

ادقام سه پست

1391/7/21 16:25
نویسنده : مامان
700 بازدید
اشتراک گذاری

چهارشنبه، بعدازظهر رفتیم خونه آنیا جون. باهم بازی کردین

 

 

مامان جون واست صندلی کوچولوی سبز گرفته، خیلی خوشت اومد، به دنبال ما تکرار میکردی "یندلی" واضح نمیگفتی میخواستی بگی صندلی

امروز پنج شنبه ساعت 8 صبح پاشدی. من و بابایی درگیر کارهای خونه شدیم،بخاری سرجاش گذاشتیم ، جای کولرو شستیم و ...ناهار باشگاه بودیم.

ساعت 14:30 لالا کردی تا ساعت 18،خیلی تعجب کردم! کارارو ما انجام دادیم شما خسته شدی و حسابی استراحت کردی.آشپزخونه رو فرش کردم که بتونی راحت بیای، کنارم بشینی تا من به کارام برسم. البته اگه با ریخت و پاشات کارجدید برام در نیاری

آخه فدات شم این همه میوه ی رنگارنگ و خوش طعمو رها کردی پوست لیموشیرین میخوری!

 و اما جمعه 21 مهرماه ناهار دعوت مامان جون در باغ جنت،

 

داری با دست راستت به گلی که از دستت افتاده اشاره میکنی

از ساعت 20 تا 22 رکسانا و مامانش اومدن خونه تا باهم بازی کنین. خیلی ذوق کردی براش. نی نای نای میکردی. آهنگ سرخودیا، تو خیمت میرفتی و درمیومدی. تو کریرت مینشستی، الوالو میکردی و خلاصه همش در حال خود نمایی بودی.دیگه بهت بر میخوره گاگله کنی، بیشتر وقتا دیوارو میگیری وراه میری،تا اینکه ، پاشدی دوتا گام برداشتی و تالاپ خوردی زمین. اولین بارت بود گام بر میداشتی عزیزم. برگ گل میریزم به جای قدم هایت نازنینم... چون خیلی بازی کردی شب راحت خوابیدی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان نفس
5 آبان 91 16:45
سلام عزیزم.خوبید/خوش ید؟لحظه ها بر وفق مراده انشاله؟تمام مطالبی رو که تو مدت نبودنم نوشتید خوندم و هر بار یک عالمه هزار ماشاله گفتم به مامان مهربون و باسلیقه و دختر خوشگل و ملوسمون...انشاله زیر سایه مهربونتون سالهای سال عمری با عزت داشته باشه و همیشه باعث سربلندیتون باشه.برای تمام روزهای زندگی سبزتون لحظه هایی سرشار از عششششششششششششق آرزومندیم.ممنون که هستی و پیش ما میای دوستم


متشکرم عزیزم