فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

بهترین هدیه زندگی

چهارشنبه

1391/9/29 16:03
نویسنده : مامان
688 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بانوی زیبایم


دیشب دوباره شب سختی رو گذروندیم. همانند شبهای قبل...

صبح هم با نشاط کامل تا صدایم کردی در آغوش گرفتمت و سر و صدا کردم، که کسلی ازت دور بشه. بهر حال... تخم خانم مرغه رو برداشتم و دستت دادم برات با ماژیک چش چش دو ابرو کشیدم و شعرش رو همچنین خوندم . خلاصه به گوشت چرخ کرده اضافش کردم و شد نیمرو مقوی. گوجی هم آوردم که خیلی خیلی دوستداری و با هزار سلام و صلوات و ناز و ادا و فیلم و بازی مقداری رو خوردی. بعد از اون جعبه کلید ها رو آوردم و باهاشون سر گرم شدی. دوباره برای خاموش کردن نق و نوق روزانه ات ... گفتم: فاطمه جون بریم جارو برداریم، جارو بزنیم. رفتی سراغ در کمد و ایستادی و میگفتی جا او(ja_oo). مادر به فدات که جای جارو برقیو خوب میدانی کجاست.

اینم از و113 امین واژه ای که فهمیدی و شناختیو با زبان کودکانه ات ادایش کردی عزیزم

مدتی هم با جارو ور رفتی و سر گرم بودی و تا من جارو میکشیدم تو خونه میگشتی.

تا پیش از خوابت دو بار رفتیم تو محوطه و تاتی و تاب تاب و از پله ها بالا رفتی و... اومدیم خدارو هزار بار شکر، یه ریزه غذا خوردی و لالا کردی.

از صبح که از خواب پا میشی دوس داری بازی کنیم اونم نه بازی تکراری و بازی با اسباب بازی هات و...

بلکه بازی های هیجانی و جدیدو ... بازی با هم سن و سالات که متاسفانه بهشون دسترسی ندارم

ای بابا مگه فکر کردی مامانت مبتکره!!!!!!!!!!، دیروزم دو تا کاسه استیل بزرگ از آشپزخونه برداشتم و پر از توپ میکردم و میریختم رو سرت و خوشت آمده بود و میخندیدی.

شیرین دخترم به تی وی کمی علاقه مند شده، تا میگم بریم تلویزیون ببینیم میره میشینه جلو تلویزیون و برنامه کودک که براش میزارم باهاش میخنده و گاهی از خوشحالی و از دیدن بعضی حیوانات و صحنه ها جیغ میکشه.و برخی افعال و کلمات که براش آشناس بر زبون می آره. میدید یه شخصیت کارتوتی راه میره میگفت: تاتی تاتی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

عمه ي آتنا
30 آذر 91 9:32
يلدا يك شب بيشتر نيست،ولي باهم بودن ها يك عمر،عمرتان طولاني،جمعتان جمع،آرزوهايتان برآورده،دلتان لبريز از شادي يك عمر...(يلداتون قشنگ)
مامان اسرا واسما
1 دی 91 2:31
عمرتون ۱۰۰ شب یلدا/دلتون قد یه دریا /توی این شب های سرما/یادتون همیشه با ما شب یلدا مبارک
مامان نیایش
1 دی 91 14:49
سلام دختر نازی دارید خدا براتون حفظش کنه ممنون از حضورتون
مامان ساينا
2 دی 91 11:15
آفرين به مامان باحوصله و مبتكر
مامان مشکات و حسین مهدی
3 دی 91 7:17
فاطمه خانم چه چشمایی داره ماشالله خداحفظش کنه
مامان طهورا عسلی
4 دی 91 0:28
سلام. مامانا باید مبتکر بشن تو این دوره وزمونه تا از پس بچه ها بر بیان.
مامان علی
4 دی 91 23:14
یکی نیست از من بپرسه این مدت کجا بودی ؟؟؟!!!! چقدر پست نخونده و ندیده اینجاست!!!! .... برم همه رو ببینم و بخونم ...
غیبتم رو به حساب بی معرفتی نذار ... همین روزها میام و یه پست راجع به این غیبتهام می ذارم ... حالا برم بخونم و برگردم ...ببوسش این دخمر نازت رو لطفا


سپاسگذارم.آره می دونم مشکلات و کارهای روزمره وقت وب گردی نمیزاره
مامانی درسا
6 دی 91 3:15
عزیزم انشاالله که شب و روزتون همیشه پر از شادی و سلامتی باشه ....... دختری هم به مرور بهتر میشه و حسابی غذا میخوره یه روز به دکتر درسا گفتم درسا کم اشتهاس و غذا نمیخوره گفت مثلا" چی میخوره از اول صبح بگو براش گفتم گفت خانم اون انداره ی خودش میخوره شما اصرار الکی داری بیشتر بخوره ...... شاید راست میگه شاید ما زیادی حساسیم ...... آفرین به دختری که این همه کلمه بلده ....ببوسش


سلام عزیزم ولی مشکل ما اینه که فاطمه جون ماهیانه که به بهداشت مراجعه میکنیم وزن کافی را نگرفته و از این جهت اصرار می کنیم و نگرانیم. وگرنه اگر هر ماه حداقل وزن دریافت میکرد دیگه جای نگرانی نبود.ممنون که می آیی و قدم میگذاری گلم
مامان فرنیا
8 دی 91 16:18
وای عجب دختر و عجب مامانی بابا خیلی مبتکری وگرنه که دختری هر روز هوس بازی تازه نمیکرد به ما هم بازیهای جدید یاد بده من عکس پست ثابت را تازه دیدم عجب خانمی شده ادم از بزرگ شدن اینها به گذر زمان پی میبره


ممنون گلم.عزیزم متشکرم که حال مارو جویا میشی.ایشالله که همیشه سلامت و شاد باشید
مادر
10 دی 91 22:44
خوب است ولی فعالیت دیر به دیر است و مطالب جالب است... دست شما درد نکنه...
مامان علی
23 دی 91 1:08
سلام عزیزم. این اولین باریه که بعد از اینهمه آشنایی و این یکسال آشنایی مجازی دارم توی حال و هوای یه دنیای واقعی برات کامنت میذارم . حس قشنگی بود و البته غریب . اومدنتون اینقدر اینقدر اینقدر برام غافلگیر کننده بود که حتی یادم رفت یه عکس یادگاری از علی و فاطمه جان بندازم .
فاطمه جان خیلی شیرین تر و دلنشین تر از عکساشه و البته ظریفتر و خوشگلتر . هنوزم نمی تونم باور کنم من هنوزم توی بُهتم . اینقدر دیدارها دیر به دیره که همه ی حرفا تلنبار میشه و آدم جا می مونه .دوست داره از هر دری بگه و آخر سر هم یه عالم حرف هست که می مونه تهِ دلت.... بگذریم ... ان شالله که کم لطفی من رو به بزرگی خودت خواهی بخشید . دخترک باهوشت رو می بوسم. شب خوش


سلام گلم کامنتات به 30 تایی میرسید ببخشید نتونستم همه رو دونه دونه پاسخ بدم.ان شالله حضوری.
بازم ازت معذرت میخوم.
مامان علی
23 دی 91 1:14
راستی دفتر نقاشی و مداد فاطمه جون اینجا جا موند ان شالله به بهانه رسوندن امانتی هم که شده مزاحمتون میشیم . منم با اجازه یه عکس گرفتم ازش تا یادگاری بذارم توی وب علی به جای عکس یادگاری که نشد ازشون بگیرم .میبینی تورو خدا امان از این حواس پرت...
سر ِ فرصت می خونمت


سلام عزیزم دفترچه و مداد مال رونا بود.
اتفاقا منم دوربین تو کیف فاطمه گذاشتم که عکس بگیرم ولی حواسم پرت صحبت و...شد
مامان علی
26 دی 91 2:17
من یادمه یه کامنت دیگه هم برای این پست گذاشسته بودم یعنی نرسیده؟ از روی برنامه مدونی که توش بود متوجه شدم که دفترچه مال رونا جون بود ولی با توجه به اینکه نقاشی های توش بچه گانه بود گفتم حتما این دفترچه رو تقدیم کرده به فاطمه... بله خوبه از پرتو این بچه ها یه اختراعی یه چیزی هم ثبت بشه به نام ما بدم نیستا... اون موقع ها که علی کوچکتر بود وقتی نمی تونست با لگوهای خونه سازیش بازی کنه من سطلش رو پر این آجرها می کردم و خالی می کردم روی سرش اونم غش غش می خندید. تا مدتها فکر می کرد کاربرد این لگوها صرفا به منظور پاشیدن رو ی سر مبارکه یعنی یه جورایی همون کاربرد "نُقل" رو داره. الان دیگه 4 الی 5 تا رو روی هم میچینه ولی آخرش بلند میشه همه رو خالی می کنه روی سرش و خودشم میگه" اوخخخخ" . بازی با حباب (البته اگه حوصله کثیف کاری و ریخت و پاش داری که می دونم داری)هم خیلی جذابه علی که خیلی دوس داره .ضمنا خیلی کار خوبی می کنی که جزییات بازی ها رو اینجا می نویسی بنظرم واقعا مفیده. یه پیشنهاد بنظرم یه موضوع توی ارشیو موضوعیت قرار بده مثلا " بازی های من و دخترم" یکی هم "غذاهای دخترم" اینجوری خب بعدها خیلی ها می تونن با این موضوع براحتی به مطالب مفیدت دسترسی پیدا کنن . بازم بنویس ممنون


سلام گلم، عزیزم خودمم به این موضوعات خیلی فک کردم که آیا دسته بندی کنم یا نه ولی به این نتیجه رسیدم که طبقه بندی براساس ماه تولد و رشد ماهیانه برا خودم جذاب تره. چک میکنم اگه بشه از این پس هر دو رو باهم بذارم یعنی براساس ماه و موضوع دیگر
ممنون از توجهت