چهارشنبه
سلام بانوی زیبایم
دیشب دوباره شب سختی رو گذروندیم. همانند شبهای قبل...
صبح هم با نشاط کامل تا صدایم کردی در آغوش گرفتمت و سر و صدا کردم، که کسلی ازت دور بشه. بهر حال... تخم خانم مرغه رو برداشتم و دستت دادم برات با ماژیک چش چش دو ابرو کشیدم و شعرش رو همچنین خوندم . خلاصه به گوشت چرخ کرده اضافش کردم و شد نیمرو مقوی. گوجی هم آوردم که خیلی خیلی دوستداری و با هزار سلام و صلوات و ناز و ادا و فیلم و بازی مقداری رو خوردی. بعد از اون جعبه کلید ها رو آوردم و باهاشون سر گرم شدی. دوباره برای خاموش کردن نق و نوق روزانه ات ... گفتم: فاطمه جون بریم جارو برداریم، جارو بزنیم. رفتی سراغ در کمد و ایستادی و میگفتی جا او(ja_oo). مادر به فدات که جای جارو برقیو خوب میدانی کجاست.
اینم از و113 امین واژه ای که فهمیدی و شناختیو با زبان کودکانه ات ادایش کردی عزیزم
مدتی هم با جارو ور رفتی و سر گرم بودی و تا من جارو میکشیدم تو خونه میگشتی.
تا پیش از خوابت دو بار رفتیم تو محوطه و تاتی و تاب تاب و از پله ها بالا رفتی و... اومدیم خدارو هزار بار شکر، یه ریزه غذا خوردی و لالا کردی.
از صبح که از خواب پا میشی دوس داری بازی کنیم اونم نه بازی تکراری و بازی با اسباب بازی هات و...
بلکه بازی های هیجانی و جدیدو ... بازی با هم سن و سالات که متاسفانه بهشون دسترسی ندارم
ای بابا مگه فکر کردی مامانت مبتکره!!!!!!!!!!، دیروزم دو تا کاسه استیل بزرگ از آشپزخونه برداشتم و پر از توپ میکردم و میریختم رو سرت و خوشت آمده بود و میخندیدی.
شیرین دخترم به تی وی کمی علاقه مند شده، تا میگم بریم تلویزیون ببینیم میره میشینه جلو تلویزیون و برنامه کودک که براش میزارم باهاش میخنده و گاهی از خوشحالی و از دیدن بعضی حیوانات و صحنه ها جیغ میکشه.و برخی افعال و کلمات که براش آشناس بر زبون می آره. میدید یه شخصیت کارتوتی راه میره میگفت: تاتی تاتی