یک ماه تا دو سالگی

و چه زیبا سهراب اینگونه سرود:

"صبح ها وقتی خورشید در میآید متولد بشویم"

به این مصرع اینقدر معتقدم که هر شب پیش از خواب برنامه فردایم برای دوباره متولد شدنم در ذهنم میریزم کلیه کارها ریز و درشت، همین که در طول روزم پر باشد از برنامه و کارهای روزمره ام را یکی پس از دیگری پیش ببرم و همین برنامه ریزی برای منه مادر و مدیر خانه یعنی داشتن روز خوب، با تو بودن و در کنارت نفس کشیدن یعنی هر روز متولد شدن شوق زیستن و امید برای ادامه حیات...

چن شب پیش با بابایی سر صحبت شما شد

و گفتم واقعا چقد زود گذشت. یک ماه دیگه دخترکمان، همه زندگی مان، دوساله میشود. پرونده سال دوم زندگیش، خنده هایش، گشت و گذار هایش، خوردن ها و نخوردن هایش... همه و همه بسته میشود.

بله به همسرم میگفتم و همیشه شعار هر دویمان همین است که باید از تک تک ثانیه های عمرمان استفاده کنیم که روزها به سرعت میگذرد و عکس ها و خاطراتش میماند.پس باید بکوشیم که دفتر خاطرات رنگارنگی برای آینده مان بسازیم.

 باید بسیار بگردیم و شاد باشیم و به دیدار دوستان و طبیعت گردی و مسافرت و پارک و ... برویم. مخصوصا با داشتن دخترک شیطون و باهوش باید بیشتر و بیشتر حواسمان به گذر زمان باشد و ...

که زمانه متاسفانه زمام بعضی روزها را به دست میگیرد و بیماری ، کسالت، غم و ناخوشی را برایمان میآورد پس ما در همه روزهایمان گل های رنگارنگ  و سبزه می کاریم که خارهای کوچیک این روزها ناپدید گردد.

به امید داشتن روزهای سراسر شادی و نشاط و شادابی و خوشی و عشق و... برای سال سوم زندگیت و همچنین همه سال های عمرت دختر عزیزم

سه شنبه پانزدهم مرداد سال ١٣٩٢