فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

بهترین هدیه زندگی

زیارت فاطمه خانم

سلام دختر عزیزتر از جانم امروز پنج شنبه ٢١ مهر اولین بار به  زیارت احمد ابن موسی کاظم(ع) و حضرت سید علا الدین حسین (ع) رفتی و برای مامانی،بابایی ،مامان بزرگها، باباجون ،خاله ها ،دایی ،عمو ،عمه و خلاصه همه فامیل و دوستان دعا کردی .ناگفته نماند از ساعت 14 که راه افتادیم تا 15:30 که رسیدیم خانه شما خواب ناز بودید   برای دیدن عکسای فاطمه جون به ادامه مطلب رجوع کنید           زیارت قبول کوچولوی مامان   ...
21 مهر 1390

روز کودک مبارک

  جهان، بی خنده های تو معنا نخواهد داشت. اگر تو نباشی، هیچ بهاری ـ حتی اگر لبریز شکوفه باشد ـ دیدن ندارد. اگر تو نبودی، باران ها همه دلگیر می شدند و هیچ مادری عاشقانه زیر باران ها، بی چتر لبخند نمی زد. اگر تو نبودی، آسمان با همه حجم آبی اش، در چشم های همیشه خیس هر پدری، دلگیرتر از چهار دیواری کوچکی می شد که به زندانی کوچک بیش نمی ماند. اگر تو نبودی، شمعدانی های لب پنجره، این گونه زیبا گل نمی کردند و عطر سیب، دیگر معنایی نداشت. اگر کودک نبود، نه پدر معنا داشت، نه هیچ مادری بهشتی می شد. اگر کودکان نبودند، شکوفه های زندگی به بهار نمی رسیدند و خانواده، بی مفهوم ترین واژه ای می شد که...
16 مهر 1390

شنبه 16 مهر

سلام خاله ریزه،مامان جونینا شنبه بعد از ظهر از بوشهر برگشتن و برای دیدن شما آمدن خانمون و از گناوه این لباسای خوشگلم واست سوغاتی آوردن،دستشون درد نکنه،مبارکت باشه عزیز دلمممممممممممممممم         اینم عکسای نینی فاطمه با لباسی که خاله عاطفه واسش سوغاتی آورده وای خدای من چه لباس نازی،چه دختر نازتری     ...
16 مهر 1390

سومین پنجشنبه با فاطمه

  وروجک خانمم سلام ،امروز صبح بابا امین نتیجه آزمایشهای غربالگریتو گرفت خدا رو شکر همه چیز عالی بود و خیالمون راحت شد.     راستی مامانی هر روز برات اسپند دود می کنم   اسپند دونـــه دونــه        یارش چـه مهربــونه چش نزنین حسودا        پاشین برین از اینجا   ...
14 مهر 1390

شهریوری شدن فاطمه

سلام ملوسکم،از ابتدای بارداری تاریخ تولدت ١١/٧/١٣٩٠ تعیین شده بود ولی جلسه آخر معاینم چون خانم دکتر زهرا صراف رفت خارج ، رفتم پیش خانم دکتر مینو رباطی و تاریخ عملمو  ٢٧/٦/١٣٩٠ گذاشت در واقع عزیزم شما شهریوری شدی و ١٦ روز زودتر به جمع ما پیوستی و خانمونو نورانی کردی     ...
11 مهر 1390

اولین مهمانی فاطمه جونم

ناناز خانم امروز  ١١ مهر،صبح که بابایی می خواست بره سر کار ما رو گذاشت خانه مامان جون ،به من که خیلی خوش گذشت چون حسابی خوابیدم و مامان جون همه کاراتو انجام می داد .خاله ها هم از اینکه یک روز کامل کنارشون بودی خیلی خوشحال بودن. شب ساعت ١٠:٣٠ بابایی بعد از ورزش اومد دنبالمون.فدات شم شما هم دختر خوبی بودی چون این ایام   روزا بیشتر میخوابی  و شبها بیداری ...
11 مهر 1390