آدینه پاییزی
سلام گرم و نرم خدمت شما
فاطم خانوم از خواب پاشده،حمام کرده تروتمیز شده رفته دیدن عمو جونش. منم فرصتو غنیمت شمردم و اومدم وبشو آپ کنم.
ظهر ناهار قرمه سبزی دعوت مامانجون بودیم در بوستان بعثت،جاتون خالی بود، فاطمه از شدت خستگی خوابش برد. تو پارک در کنارمون لالا کرد. بعدش مامان جون مهربونش بهش غذا داد.
برگشتیم خونه طبق معمول ماخسته و فاطم پرانرژی، خواب تو چشاش جایی نداشت...
به همراه خاله فاطم به تولد سه سالگی رکسانا رفتیم. اولین باری بود که دختر گلم در جشن تبلد دوستش شرکت میکرد. از لحظه ورودمون لبه مبل گرفت و نینای نای کرد، قر داد و دستاتشو تکون داد تا آخر مجلس برخلاف رکسانا، اصلا مود تبلدو نداشت... تنها مشکلت این بود که نمیتونسی بایستی و گرنه تمام مدت وسط سالن میموندی.
وقتی داشتن کادوهارو میخوندن. به کادو هر کی میرسیدن، دهنده کادو عکس العملی از خودش نشون میداد تا به هدیه ما رسیدن دختر ناز و باهوش منم دستشو به سمتش دراز کرد، کاغذ کادوش تو ذهنت مونده بود.عزیزم آخر پارتی ،جاروبرقیتو کارانداختی و زرورق ها رو دونه دونه میبردی سمت دهانت، میگفتم بده خاله، میدادی به مامان بهار، دختر ملوسم میدونم ازکارهای الانت کاملا مشخصه که مث من و بابایی دختر بانظم و انظباتی هسی و از ریخت و پاش بدت میاد(روانشناسی مامانی این نتیجه گیری رو کرده)
دختر زیبا و نازم قبل از سفر نرم افزار واستاپ(به قول مامان جون) رو گوشیم ریختم و تو سفر لحظه به لحظه عکسهای قشنگتو به همراه توضیحات واسه بقیه(خانواده باباجون،خالم و فاطم دایی و...)ارسال میکردم.الانم این روزا یه گروه ساختم تحت عنوان سفره خونه شاه عباس...اوضاع خندس... و هر روز هممون عکس ناهارمونو برا هم ارسال میکنیم و خلاصه ثانیه به ثانیه از حال و احوال هم باخبریم، شبها پیش از خواب میگم: خدا پدر واستاپو بیامرزه ...
١٤ مهر
عکس فاطم بعدازحمام
عکس در پارک بعثت وقتی خواب بود
عکس در پارک کنار درخت خرمالو
عکس فاطم در تولد