30 ام تیر
سلام بیمبو بیمبو بیمبو
عزیزم از جمعه که تبلیغ کیکی بیمبو از عمو فیتیله هاشنیدی همچنن تکرار میکنی:بیمبو بیمبو بیمبو
عزیزم امروز ساعت ١٠:٣٠ از خواب پاشدی. و خداروشکر خوب خوابیده بودی و میشه گفت سرحال پاشدی و عدسی واست درست کرده بودم گذاشتم جلوت با گوشت کوب،شروع به کوبیدن کردی و خیلی کم (شاید دوقاشق مربا خوری) خوردی. بعدش گفتی برش دار و گفتم سیر شدی برشدارم. و منم مث هر روز که با ترفند بهت میدادم بهت ندادم و دوست دارم کمکم خودت عادت به خوردن کنی. دیروزم واسه دادن ناهارت خیلی اذیت شدم آخرشم میلت نبود و نخوردی. عزیزم بعدش پاستیل خواستی و بهت دادم و جن تا خوردی بعدش بستنی خواسی و بهت دادم و کاکایو روشو خوردی و منم هیچی نگفتم و بعدش سفره پهن کردم و پوپتاتو نشوندم و غذاتو تو کاسه ریختم(دمپخت گوشت) و قاشق جدیدی آوردم و گفتم بیا بخوریم و به مهمانها غذا بدیم. خودت برداشتی و دوقاشق خوردی فقط همین. بعدشم پسه خواستی و خوردی و اینم ازروزی که خودم بهت به اجبار غذا ندادم همش شد پاستیل و بستنی و پسته
ای خدی بزرگ خودت این دخترو به سمت غذا مایل و مشتاق کن
چون بزرگ شدی دیگه نمیخوام دهنت کنم خودت همانطور که میتونی سالاد بخوری باید غذا هم بخوری. فهم و درکت بالا رفته نمیخوام متوجه بشی که اینقد برام مهمه که غذاتو بخوری.
فقط نگران این موضوعم که اگه غا نخوری ضعیف میشی اگه ت حالا هم نمیخوردی و خودم مصمم بهت میدادم علتش همین بوده
دوستان گلم اگه در این زمینه تجربه ای با کودکانشون داشتن ممنون میشم راهکاراتونو در اختیارم بزارین
بعدشم لالا کردی