ادقام سه پست
چهارشنبه، بعدازظهر رفتیم خونه آنیا جون. باهم بازی کردین مامان جون واست صندلی کوچولوی سبز گرفته، خیلی خوشت اومد، به دنبال ما تکرار میکردی "یندلی" واضح نمیگفتی میخواستی بگی صندلی امروز پنج شنبه ساعت 8 صبح پاشدی. من و بابایی درگیر کارهای خونه شدیم،بخاری سرجاش گذاشتیم ، جای کولرو شستیم و ...ناهار باشگاه بودیم. ساعت 14:30 لالا کردی تا ساعت 18،خیلی تعجب کردم! کارارو ما انجام دادیم شما خسته شدی و حسابی استراحت کردی.آشپزخونه رو فرش کردم که بتونی راحت بیای، کنارم بشینی تا من به کارام برسم. البته اگه با ریخت و پاشات کارجدید برام در نیاری آخه فدات شم این همه میوه ی رن...