آدینه پاییزی
سلام گرم و نرم خدمت شما فاطم خانوم از خواب پاشده،حمام کرده تروتمیز شده رفته دیدن عمو جونش. منم فرصتو غنیمت شمردم و اومدم وبشو آپ کنم. ظهر ناهار قرمه سبزی دعوت مامانجون بودیم در بوستان بعثت،جاتون خالی بود، فاطمه از شدت خستگی خوابش برد. تو پارک در کنارمون لالا کرد. بعدش مامان جون مهربونش بهش غذا داد. برگشتیم خونه طبق معمول ماخسته و فاطم پرانرژی، خواب تو چشاش جایی نداشت... به همراه خاله فاطم به تولد سه سالگی رکسانا رفتیم. اولین باری بود که دختر گلم در جشن تبلد دوستش شرکت میکرد. از لحظه ورودمون لبه مبل گرفت و نینای نای کرد، قر داد و دستاتشو تکون داد تا آخر مجلس برخلاف رکسانا، اصلا مود تبلدو نداشت... تنها مشکلت این بود...